متن جالب

میتوان زیبا زیست 


 نه چنان سخت که از عاطفه دلگیرشویم 


 نه چنان بی مفهوم که بمانیم میان بدوخوب 


 لحظه ها میگذرند 


 گرم باشیم پرازفکروامید 


 عشق باشیم وسراسرخورشید 


 زندگی همهمه مبهمی از ردشدن خاطره هاست 


 هرکجاخندیدیم هرکجاخنداندیم 


 زندگانی آنجاست 


 بی خیال همه تلخیها 

  

 

 ﻋﺸــــﻖ ﻫــﺎﮮ ﺍﻣــﺮﻭﺯﮮ ﯾـﻌـﻨــﮯ ،

 ﺩﻭﺳﺘـــ ﺩﺍﺷﺘـــﻦ ﮐـﺴــﮯ ﮐـﻪ ﻣـــﺎﻝ ﺗــﻮ ﻧـﯿـﺴـﺘــــ . . .

 ﻧــﻪ ﺍﯾﻨﮑــــﻪ ﻧﺒﺎﺷـــــﻪ . . .

 ﻫﺴـــﺖ ﻭﻟــﮯ ﻫﻤـﯿﺸــــﻪ ﺩﻧـﺒــﺎﻝ ﯾﮑــﮯ ﺑـﻬـﺘـﺮ ﺍﺯ ﺧــﻮﺩﺗـــِـﻪ . . .

 ﯾـﻌـﻨــﮯ ﺍﯾـﻨـﮑـﻪ ﺗــﻮ ﺑـﺎ ﮔـــﺮﯾـﻪ ﺍﺵ ﮔــﺮﯾـﻪ ﮐـﻨـــﮯ ﻭﻟــﮯ ﺍﻭﻥ . . .

 ﻭﻗـﺘــﮯ ﻣﺸﮑــﻞ ﺗــﻮ ﺭﻭ ﻣﮯ ﺑـﯿـﻨـــﻪ ﻣـﯿـﺸـــﮯ ﺳـــﻮﮊﻩ ﺧـﻨـﺪﻩ ﺍﻭن ﺩﻭﺳﺘـــﺎﺵ (دختر خالش). . .

 ﯾـﻌﻨــــﮯ ﺧـﻮﺩﺗــﻮ ﺯﻧـﺪﮔـــﯿـﺘﻮ ﻭﺍﺳــﻪ ﮐـﺴـــﮯ ﺣـــﺮﻭﻡ ﮐﻨـــﮯ ،

 ﮐﻪ ﻭﺍﺳــﺶ ﻫﯿـــــﭻ ﺍﺭﺯﺷـــﮯ ﻧــﺪﺍﺭﮮ . . . ﯾﻌﻨﯽ ﺗﻨـــــــﻬـــــــﺎﯾـــــﮯ . . .

 ﻋـﺸـــــﻖ ﻫـﺎﯼ ﺍﻣــﺮﻭﺯﮮ ﯾـﻌـﻨـﯽ : ﭘـــــﻮﭺ !

 

عکس عاشقانه

دیدی آخر من را لمس کردی ؟ ولی حیف که سنگ قبر من احساس ندارد ! گفتم  

دوستت دارم هر کاری تو بخوای انجام میدم گفتی برو حالا روز هاست که دیوانه وار  

دنبال سنگ قبرم میگردی

 

 

 آدمهایى هستنند که وجودشان در زندگیت نور امید است…

به راستى شاهکار خلقت خدا هستند…

وجودشان تنت را گرم و ته دلت را قرص مى کند…

گاهى زبان هم در برابر تعریف تمجیدشان قاصر مى شود…

انگارى که الهه ى عشق هستند و واژه ى فرشته هم براى آنها اندک است…

  آدمهایى که براى آفرینششان باید دست به آسمان برد و خدا را شکر کرد… 

  

می گویند روزی را صبحِ زود تقسیم می ڪنند 


 هرجا که هستی 


 سهمِ امروزت یه بغل شادی و آرامش باشد 


 وقتی تو میخندی 


 مڹ شادم 


 ایڹ رسمِ رفاقت است 

رفیق خوبم 


 لبخند بزڹ 


 و برو 


 به استقبال زیبایی ها 


 همه چیز میتواند دلخواهِ تو باشد 


 وقتی 


 خودت بہ رویِ آن لبخند بزنی… 

 

عکس عاشقانه

شب از نگاه پنجره زل زده

به من که روی تخت افتاده ام

همین منی که بعد از افسردگی

به زندگی دوباره دل داده ام

 نسیم پرده را تکان میدهد

و پلک پنجره به هم میخورد

دوباره چشم آسمان گریه کرد

به شیشه اشک های نم میخورد

 مدام با خودم جدل داشتم

چرا خدا مرا خراب ِ تو خواست؟!!!؟

بیا درون سینه ام را ببین

چه آتشی ز تو میانم به پاست

 چرا تو روی تخت من نیستی؟

که مثل این پتو بگیرم بغل

دلم گرفته پس کجایی گلم؟

شبی به خواب من بیا لا اقل

 

 عکس عاشقانه

چشمام اشکاتو میدید

قلبم درداتو فهمید

اما…..

دلم لرزید بدون ایمکه بخوام

نمیونی تنهایی چقد سخته نیستی تووووووو

بعد اون روز دلم یه روز خوش ندید

شدم یه ادم تنها یه افسرده شدید

میدونم شاید دیگ دلت واسه من نمیسوزه

دوست دارم دوست دارم دوست دارم هنوزم ک هنوزه

……………………………………

دلم برات خیلی تنگ شده …. تنگ شدهه

 

عکس عاشقانه

صدام کن

اگه یه روزی چشمات پر از اشک شد و دنبال یه شونه گشتی که گریه کنی
صدام کن
بهت قول نمی دم که ساکتت کنم منم پا به پات گریه می کنم
صدام کن
اگه دنبال مجسمه سکوت می گشی تا سرش داد بزنی
صدام کن
قول میدم ساکت بمونم
صدام کن
اگه دنبال یه همدرد گشتی تا باهات همراهی کنه
صدام کن
من همیشه همراه تو ام
صدام کن
اگه ………..
نه دیگه دنبال بهونه نگرد که صدام کنی
فقط صدام کن
صدام کن  

 

.

دوست ﮐﻪ ﺑﺎﺷﯽ 


 ﻓﺮﻗﯽ ﻧﻤﯽﮐﻨﺪ ﮐﻪ ﺯﻥ ﺑﺎﺷﯽ ﯾﺎ ﻣﺮﺩ 


 ﺩﻭﺭ ﺑﺎﺷﯽ ﯾﺎ ﻧﺰﺩﯾﮏ 


 دوستی ﻓﺎﺻﻠﻪ ﻫﺎ ﺭﺍﭘﺮﻣﯽﮐﻨﺪ 


 ﮔﺎﻫﯽﺑﺎﺣﺮﻑﮔﺎﻫﯽﺑﺎﺳﮑﻮﺕ 


 دوستﺑﻮﺩﻥﻟﻔﻆ ظریفی است 


 ﻧﻪ ﻣﻘﺪﺱ ﻣﺜﻞ ﻋﺸﻖ،ﻧﻪ ﺳﺮﺳﺮﯼ ﻣﺜﻞ ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ها 


 دوست ﮐﻪ ﺑﺎﺷﯽﺍﻧﺘﻈﺎﺭﻫﺎﺗﻬﺪﯾﺪﻧﯿﺴﺘﻨﺪ 


 ﯾﮏ ﺑﺎﺯﯼ ﺑﺪﻭﻥ ﺑﺎﺯﯾﭽﻪ 


 ﻓﺮﻗﯽ ﻧﻤﯽﮐﻨﺪ ﺟﯿﺐ ﻫﺎﯾﺖ ﭘﺮﺍﺳﺖ ﯾﺎﺧﺎﻟﯽ 


 ﻫﺮﭼﻪ ﻫﺴﺖ ﻣﯿﺎﻥ ﺩﺳﺖ ﻫﺎﯼ ﺗﻮﺳﺖ،ﺩﺭﻓﮑﺮﺕ،ﺩﺭﻗﻠﺒﺖ،ﺩﺭﻋﻤﻠﺖ 


 دوستی ﻧﻪ ﻭﺻﻞ ﺍﺳﺖ ﻭﻧﻪ ﻓﺼﻞ 


 ﮔﺮه ای ﻣﯿﺎﻥ ﻣﻦ ﻭﺩﻧﯿﺎ 


 ﻣﺮﺍﮐﻪ دوستﺧﻮﺍﻧﺪﯼ 


 ﺍﻋﺘﻤﺎﺩﻫﺎ ﺑﺎ ﻟﻔﻆ ﺗﻮ ﺭﻧﮓ ﻣﯽﮔﯿﺮﻧﺪ 


 ﻣﯽﺷﻮﯼ ﻫﻤﺴﻔﺮ،ﻫﻢ ﺳﻔﺮﻩ،ﻫﻢ ﮐﺎﺳﻪ،ﻫﻢ ﺣﺮﻑ 


 باتوهستم ای دوست،همیشه باش… 

aks-ashaghane-rouzegar (3)

مــیــــگی مهـــــم نیستــــــــ امـــــا اســـمشــــو وقتــــی میشنــــوی داغ دلتـــــ تـــــازه میشــــه…

مــیــــگی مهـــــم نیستــــــــ امــــا تــــا بهـــش فکــــر میکنـــی اشـــک تـــوی چشمـــات جمــع میشــــه…

مــیــــگی مهـــــم نیستــــــــ امـــا در تنهــــایی همـــش بــــاهـــاش حـــرفـــ میـــزنـــی…

مــیــــگی مهـــــم نیستــــــــ ولـــی بعضی اوقـــات دستتــــ میـــره رو شمـــارش کــه زنگــــ بـــزنـــی…نـــزنـــی…بـــزنـــی…نـــزنـــی…!

مــیــــگی مهـــــم نیستــــــــ امـــا دلتـــــ میخــــواد بـــازم بهـــش فکــــر کنــــی…

مــیــــگی مهـــــم نیستــــــــ امــــا دلتـــــ واســـه صـــداش و خنــــده هــــاش حتی دعــواهــاتـــون لـکــــ زده…

مــیــــگی مهـــــم نیستــــــــ امـــا شبـــا تــــا صبـــح خوابـتــــ نمیبـــــره… بــــاخودتــــ میـــگی یــنــی داره چیکــــارمیکـــنه؟…

مــیــــگی مهـــــم نیستــــــــ امـــا میـــدونـــی چقـــدرررر مهمـــه!!!

میـــدونـــی خیــلــی دوســش داری پـــس نگـــو مهـــم نیستـــ! بگــــو مهمــــه امــــا نیستـــــ…

این هم چند عکس جدیدم

 

  

 

  

 

 

 

 

 

 

 

حرفهای دل

ای که دنیایش تو هستی
قلب پر مهرم شکستی
آمدی جایم گرفتی
در کنار او نشستی
کاش من جای تو بودم...

قصه میگوید برایت
از امید و آرزوها
مینشیند روبرویت
با نگاهی، پر تمنا
کاش من جای تو بودم...

مینشیند در کنارت
آن شب خوب عروسی
شادی از آوای تبریک
آن سرور و دیده بوسی
کاش من جای تو بودم...

در عقیق دیدگانت
مینشیند نقش فردا
میرود از شهر قلبت
تکسوار درد و غمها
کاش من جای تو بودم...

کاش من جای تو بودم

 

 

تنهایی یعنی درگیر دوست داشتن کسی باشی که دوستت نداره!! 

 

 

 

وقتی جهان
از ریشه ی جهنم ...
و آدم

از ریشه ی عدم ...وسعی
از ریشه های یأس می آید .
وقتی که یک تفاوت ساده در حرف کفتار را به کفتر تبدیل میکند...
باید به بی تفاوتی واژه ها
و واژه های بی طرفی
مثل نان
دل بست
نان را از هر طرف که بخوانی نان است
...

 

 

 

آسمان را گفتم
مي تواني آيا
بهر يک لحظه ي خيلي کوتاه
روح مادر گردي
صاحب رفعت ديگر گردي
گفت ني ني هرگز
من براي اين کار
کهکشان کم دارم
نوريان کم دارم
مه و خورشيد به پهناي زمان کم دارم

 

 

 

 

خیلی سخته که بدونی یکی عاشقیش دروغه

چقد از گریه اون شب چشم تو سرش شلوغه

خیلی سخته که عزیزت یه روز عازم سفر شه

اما فردای همون روز دوست عاشقش خبر شه

خیلی سخته که تو پائیز با غریبی آشنا شی

اما وقتی که بهار شد یه جوری ازش جدا شی

خیلی سخته اون که می گفت واسه چشمات میمیره

بره وهیچ  سراغی از تو و نگات نگیره

عاشقانه و عکس

 

 

 

به ما گفتند باید بازی کنید
گفتیم با کی ؟؟
گفتند با تیم دنیا
تا خواستیم بپرسیم بازی چی ؟
سوت آغاز بازی رو زدن . فقط فهمیدیم خدا تو تیم ماست
بازی شروع شد و دنیا پشت سر هم به ما گل میزد
ولی نمیدونم چرا هر وقت به نتیجه نگاه میکردم امتیاز ها برابر بود
تو همین فکر بودم که خدا زد پشتم و خندید و گفت :
نگران نباش تو وقت اضافه میبریم حالا بازی کن
گفتم آخه چطوری ؟؟؟
بازم خندید و گفت : خیلی ساده . فقط پاس بده به من ، باقیش بامن. 

 

 عاشق شوید…
نه به خاطر لذت بوسه و هم آغوشی…
به خاطر تمرکز ذهن روی یک نفر عاشق شوید…
وفاداری لذت دارد…
همانقدر که زن را باید فهمید …
مرد را هم باید درک کرد …
همانقدر که زن “بودن” میخواهد …
مرد هم “اطمینان” میخواهد …
همانقدر که باید قربان صدقه ی روی بی آرایش زن رفت …
باید فدای خستگی های مرد هم شد …
همانقدر که باید بی حوصلگی های زن را طاقت آورد …
کلافگی های مرد را هم باید فهمید …
خلاصه “مرد” و “زن” ندارد …
به نقطه ی “مــا” شدن که رسیدی …
بهترین باش برایش …
بگذار حس کند هیچکس به اندازه تو درکش نمیکند. 

 

 

پیش از آنی که به چشمان تو عادت بکنم

باید ای دوست به هجران تو عادت بکنم

یا نباید به سر آغاز تو نزدیک شوم

یا از آغاز به پایان تو عدت بکنم

بهتر آنست که چشم از تو بپوشم انگار

تا به چشمان پشیمان تو عادت بکنم 

 

 من زنم …

دست خودت نیست
زن که باشی
گاهی دوست داری تکیه بدی
پناه ببری
ضعیف باشی

دست خودت نیست
زن که باشی
گهگاه حریصانه بو میکنی دستهایت را …
شاید عطر تلخ و گس مردانه اش
لابه لای انگشتانت باقی مانده باشد

دست خودت نیست
زن که باشی
گاهی رهایش میکنی و پشت سرش آب میریزی
و قناعت میکنی به رویای حضورش
به این امید که او خوشبخت باشد

دست خودت نیست
زن که باشی
همه ی دیوانگی های عالم را بلدی

من زنم … 

 

بد شده ایم !
از وقتی شروع کردیم به قربانت بروم های تایپی
به دوستت دارم های اس ام اسی
به عاشقتم های فیس بوکی ، وایبری ، ویچتی ، لاینی

بد شده ایم !
از وقتی هر کدام از کانتکت هایمان چیزی فرستاد و ” قلب های سرخ ” را روانه ی تکست کردیم و عشقم و عزیزم و گلم صدایش کردیم
فرقی هم نمیکرد ، که باشد
دیگر کلمات دم دستی ترین ترفندمان شد
کلماتی که مقدسند ، که معجزه میکنند ! افتادند زیر دست و پا
فرقی برایمان نکرد که چه کسی باشد ، از چه جنسی باشد
فقط اینکه باشد و دمی بگذرد برایمان کفایت کرد
بد شده ایم !
از وقتی لبخند زدیم و بوسیدیم و نوازش کردیم
و آنسوی ماجرا پیچیدیم و پیچاندیم
و به زرنگی خودمان آفرین گفتیم
حال خیلی هامان خوب نیست
این روزها عادت کردیم مرگ خیلی چیزها را جشن بگیریم
دردناک است حال و روزمان
دردمان درمان دارد !
کمی صداقت
کمی شهامت
فقط همین . . .!!!

عکس بهاری

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

عکسی از خودم

 

 

متهای برای سال نو

باز عالم و آدم و پوسیده گان خزان و زمستان خندان و شتابان به استقبال بهار میروند تا اندوه زمستان را به   

فراموشی سپارند و کابوس غم را در زیر خاک مدفون سازند و آنگه سر مست و با وجد و نشاط و با رقص و  

 

پایکوبی با ترنم این سرود طرب انگیز نو روز و جشن شگوفه ها را بر گذار می نمایند ـ 

جشن فـــرخنده فـــرودیـن است  

روز بازار گـــل و نسرین است 

و باز گرمای ملایم و فرحبخش روز های آفتابی بهار در باغ و راغ و کشتزار ها به سبزه و گلها و درختان  

 

بشارت میدهد تا از خواب سنگین زمستان بیدار شوند و روح تازه بخود گیرند و آنگاه این نوای جانبخش را  

ساز بدارند ـ

دی شد و بهمـــن گذشت فصل بهاران رسید 

جلوهء گلشن به باغ همچو نگاران رسیـــــد 

و باز نسیم گوارای گیسوان مشک بوی بته های گلاب را با آهنگ موزون تکان میدهد تا با لالهء خوش عذار و 

 نرگس و ریحان و گل های دشتی همزمان جوانه زنند و ترانه عشق را به گوش عشاق برسانند و آنگاه در  

چمنها و دشت و دمن طوفان برپا کنند ـ 

فروردین است و روز فـــرودین

شادی و طــرب را کنــد تلقیــــن

ای دو لب تو چو مــی مـــرا ده

کان باشــد رسم روز فـــرودیــن

 * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

و باز هوای شاداب به عشرتگاه باغ و لاله زار ها راه میگشاید و گلهای سرخ و زرد و نیلوفری را که در سبزه  

 

 زار ها می رویند نوازش میدهد و آنگاه پربار چمن را به نظاره می نشیند و همین که در مرغزاران ح ریر  

 

 پوش به میزبانی مردان پاکدل دشت می شتابد نالهء نی را می شنود و وظیفه دار این پیام میگردد ـ 

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *  

یادم باشد که زیبایی های کوچک را دوست بدارم حتی اگر در میان زشتی های بزرگ باشند 


یادم باشد که دیگران را دوست بدارم آن گونه که هستند ، نه آن گونه که می خواهم باشند 


یادم باشد که هرگز خود را از دریچه نگاه دیگران ننگرم 


که من اگر خود با خویشتن آشتی نکنم هیچ شخصی نمی تواند مرا با خود آشتی دهد 


یادم باشد که خودم با خودم مهربان باشم 


چرا که شخصی که با خود مهربان نیست نمی تواند با دیگران مهربان باشد
.
.
عمری با حسرت و انده زیستن نه برای خود فایده ای دارد و نه برای دیگران 


باید اوج گرفت تا بتوانیم آن چه را که آموخته ایم با دیگران نیز قسمت کنیم  

 

 

 سال نومي شود.زمين نفسي دوباره مي كشد.برگ ها به رنگ در مي آيند و گل ها لبخند مي زند و   

 

پرنده هاي خسته بر مي گردند و دراين رويش سبز دوباره...من...تو...ما...كجا  

 
ايستاده اييم.سهم ما چيست؟..نقش ما چيست؟...پيوند ما در دوباره شدن با كيست؟...زمين   


سلامت مي كنيم و ابرها درودتان باد و ...سال نو مبارك ...چون هميشه اميدوار وسال  

 


نومبارك...


.
لحظات از آن توست؛ آبی، سبز، سرخ، سیاه، سفید،... رنگهایی را که بایسته است بر آنها بزن 

 


روزهایت رنگارنگ 

 


باز عالم و آدم و پوسیده گان خزان و زمستان خندان و شتابان به استقبال بهار میروند تا اندوه  

 

زمستان   

را به فراموشی سپارند و کابوس غم را در زیر خاک مدفون سازند  


و آنگه سر مست و با وجد و نشاط و با رقص و پایکوبی با ترنم این سرود طرب انگیز نو  


روز و جشن شگوفه ها را بر گذار می نمایند ـ 



جشن فـــرخنده فـــرودیـن است  


روز بازار گـــل و نسرین است

و باز گرمای ملایم و فرحبخش روز های آفتابی بهار در باغ و راغ و کشتزار ها به سبزه و گلها و درختان   

بشارت میدهد تا از خواب  


سنگین زمستان بیدار شوند و روح تازه بخود گیرند و آنگاه این نوای جانبخش  

 

را ساز  


بدارند ـ

دی شد و بهمـــن گذشت فصل بهاران رسید 


جلوهء گلشن به باغ همچو نگاران رسیـــــد 



و باز نسیم گوارای گیسوان مشک بوی بته های گلاب را با آهنگ موزون تکان میدهد تا با لالهء خوش   

عذار و نرگس و ریحان و گل های دشتی همزمان جوانه  


زنند و ترانه عشق را به گوش عشاق برسانند و  

 آنگاه در چمنها و دشت و دمن طوفان برپا
کنند ـ
 


فروردین است و روز فـــرودین 


شادی و طــرب را کنــد تلقیــــن 


ای دو لب تو چو مــی مـــرا ده 


کان باشــد رسم روز فـــرودیــن

و باز هوای شاداب به عشرتگاه باغ و لاله زار ها راه میگشاید و گلهای سرخ و زرد و نیلوفری را که در   

سبزه زار ها می رویند نوازش میدهد و آنگاه  


پربار چمن را به نظاره می نشیند و همین که در مرغزاران حریر پوش به میزبانی مردان  


پاکدل دشت می شتابد نالهء نی را می شنود و وظیفه دار این پیام میگردد ـ  


 


رونق عهـــد شبابست دگــر بوستان را 


میرسد مـــژده گل بلبل خوش الحان را 


ای صبا گر به جوانان چمـن بـاز رسی 


خدمت ما برسان سرو گل ریحـــان را 



و باز فرزندان خورشید در دره ها وادی ها کوهپایه ها و باغ های خندان به بشارت عید بهار و  

 

خوشحالی 

 
جوانه زدن شاخه های پر نقش و نگار فاخته ها و کبک دری و عتدلیان را به نغمه سرایی  


می طلبد و    

پروانه ها را به پذیرایی عطر شگوفه ها دعوت می نماید و غزلان دلفرین را  


که عشاق سرگردان به یاد   

چشم مست معشوقه بی وفا و دل آزار خودشان بیابان در بیابان  


می پرستند فرا میخواند تا سختی   

های زمستان را به فراموشی بسپارند و عید رابا دیدار  


دو باره با فصل باران تجلیل کنند و با شنیدن این   

سرود دلنشین همراز و هم صحبت با  


آنهای گردند که دل به عشق زنده دارند ـ 


 


ای نو بهار خنـــدان از لامکان رسیـــــدی 


چیزی به یار مانی از یـــار ما چه دیـــدی 


خندان و تازه رویی سر سبز و مکشبویی 


همرنگ یار مایی یا رنگ از او خریــدی


بلبلا مــژدهء بهـــار بیــار

خبر بد به بوم و باز گذار

متنهای قشنگ

 

 

 

گفته و ناگفته ای بس نکته ها کاینجاست 

 


آسمان باز
آفتاب زر
باغ های گل
دشت های بی در و پیکر
سر برون آوردن گل از درون برف
تاب نرم رقص ماهی در بلور آب
بوی عطر خاک باران خورده در کهسار
خواب گندمزارها در چشمه مهتاب
آمدن رفتن دویدن
عشق ورزیدن
در غم انسان نشستن
پا به پای شادمانی های مردم پای کوبیدن
کار کردن کار کردن
آرمیدن
چشم انداز بیابانهای خشک و تشنه را دیدن
جرعه هایی از سبوی تازه آب پاک نوشیدن
گوسفندان را سحرگاهان به سوی کوه راندن
همنفس با بلبلان کوهی آواره خواندن
در تله افتاده آهوبچگان را شیر دادن
نیمروز خستگی را در پناه دره ماندن
گاه گاهی
زیر سقف این سفالین بامهای مه گرفته
قصه های در هم غم را ز نم نم های باران شنیدن
بی تکان گهواره رنگین کمان را
در کنار بام دیدن
یا شب برفی  


پیش آتش ها نشستن
دل به رویاهای دامنگیر و گرم شعله بستن
آری آری زندگی زیباست
زندگی آتشگهی دیرنده پا برجاست
گر بیفروزیش رقص شعله اش در هر کران پیداست
ورنه خاموش است و خاموشی گناه ماست
پیر مرد آرام و با لبخند
کنده ای در کوره افسرده جان افکند
چشم هایش در سیاهی های کومه جست و جو می کرد
زیر لب آهسته با خود گفتگو می کرد
زندگی را شعله باید برفروزنده
شعله ها را هیمه سوزنده
جنگل هستی تو ای انسان
جنگل ای روییده آزاده
بی دریغ افکنده روی کوهها دامن
آشیان ها بر سر انگشتان تو جاوید
چشم ها در سایبان های تو جوشنده
آفتاب و باد و باران بر سرت افشان
جان تو خدمتگر آتش
سر بلند و سبز باش ای جنگل انسان
زندگانی شعله می خواهد صدا سر داد عمو نوروز
شعله ها را هیمه باید روشنی افروز 

 

 

دلم کوه صبر است آبش مکن

گرفتار رنج و عذابش مکن

بیا خانه قلب من مال تو

ولی مرد باش و خرابش مکن . . .

.

.

.

پله ها را بالا رفتم

پایین آمدم ،

عطرت یک جا

بَند نمی شود

.

.

.

لباس عید بپوش و میان شهر بیا

که عید بی تو فقط واژه ای ست در تقویم . . .

 

.

.

.

شراب چند سالِ است

نامت!؟

به زبان که می‌آورم

مست می‌شوم!

.

.

.

بند ناف روحـم

از تـــو بـــریـــدنـــے نـیـسـت

ایـن هـمـه تلـا ش مـکـن!

مـن ایـن نـارسـے را

دوسـت دارم…

بـه هـر قـیـمـتـــے !!!

.

.

.

خدایا کاسه ی صبرم کوچک نیست ، این غمها بزرگتر از دل هستند . . .

.

آموخته ام که خداعشق است .

.

وچه انتظار بزرگی است

اینکه بدانی

پشت هر “دوستت دارم”

چقد دوستت دارم…!

.

.

.

لحظات دوریت را با ساعت شنی می شمارم

اکنون یک صحرا گذشته است . . .

.

.

.

خدا را شکر بعد از اینهمه زندگی منم یه چیزی شدم

“فراموش”

.

.

.

نوازشگر خوبی نبودی

سفید شده

تار مویی را که قسم خوردی با دنیا عوضش نمیکنی . . .

.

.

.

تـو که نیستی

من به عکس هایت می نگرم

این همان تنفسِ مصنـوعی است . . .

.

.

.

یه هوایت بگو آنقدر به سرم نزند…

من ! سرم درد میکند…

.

.http://up.98ia.com/images/zc8x5dnnswtpm2pc5e2.jpg

.

گوش تلفن کر

“دوستت دارم ” را امشب

در گوش خودت

خواهم گفت !

.

.

.

من آنقدر دیوانه‌ام

که وقتی دورم میزنی

باز نگران تواَم،

سرت گیج نرود!

.

.

.

چیست از این خوبتر در همه آفاق کار

دوست به نزدیک دوست ، یار به نزدیک یار . . .

.

.

.

یه لیوان از تو اون کابینته بردار

+ خب.

- پرتش کن زمین.

+ خب.

- شکست؟

+ آره.

- حالا ازش عذرخواهی کن.

+ ببخشید لیوان. منظوری نداشتم.

- دوباره درست شد؟

+ نه…

- متوجه شدی . . .!!؟؟؟

.

.

.

بزرگترین روانشناسان دنیایند ، دو چشمت

این قدر که امیدوارم می کنند ، به زندگی . . .

.

.http://mj6.persianfun.info/img/92/6/Namayesh16/11.jpg

.

لبانت قند مصری ، گونه هایت سیب لبنان را

روایت می کند چشمانت آهوی خراسان را

من از هر جای دنیا هرکه هستم عاشقت هستم

به مهرت بسته ام دل را ، به دستت داده ام جان را . . .

.

.

.

به من شلیک کن

حتی اگر به هدف هم نزنی

برایت خواهم مرد . . .

.

.

.

باور کن

“من” تنهاترین ضمیر دنیاست و “ او ” خوشبخت ترین ضمیر دنیا

چون “ تو ” را دارد . . .

.

.

.

سخت است

“او” کردنِ “تویى” که همه زندگى “من” بود !

.

54490874598458762470.

.

ﻫﻤــــﻮﻥ ‫‏ﭼﻨﺪ ﺛﺎﻧﯿﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﻃﻮﻝ ﻣﯿﮑﺸﻪ

ﺍﺱ ﺍﻡ ﺍﺱ ﻫﺎﻣﻮ ﺑﺎﺯ ﮐﻨﻢ

ﻭ ﺑﻔﻬـــــــــﻤﻢ ﺗﻮ ﻧﯿﺴﺘﯽ

ﺍﻣـــــــﯿﺪﻭﺍﺭﺗﺮﯾﻦ ﺁﺩﻡ ﺩﻧﯿـــــــﺎﻡ

ﺑــــــﺎﻭﺭﮐﻦ . . .

متنهای قشنگ

 نمی خواهم بجز من دوست دار دیگری باشی 


 نمی خواهم برای لحظه ای حتی به فکر دیگری باشی 


 نمی خواهم صفای خنده ات را دیگری بیند 


 نمی خواهم کسی نامش به لبهای تو بنشیند 


 نمی خواهم به غیر از من بگیرد دست تودستی 


 نمی خواهم کسی یارت شود در راه این هستی

http://www.axgig.com/images/20030536582981022803.jpg

 

تنهایی آدمها ب عمق یه دریاست ولی برای پرکردنش یه لیوان محبت کافیست… 


هرجادلت شکست خودت شکسته هارو جمع کن,تاهرکس منت دست زخمیشوبه  

رخت نکشه!! 


هرک بااحساس باشدعاقبت خواهدشکست این جواب سادگیست… 


قصه اصحاب کهف یک شوخیست.اینجایک روزبخوابی همه توراازیادمیبرند… 


هواسردنیست!! 


ازیخ کردن های ماازسرسرمانیست 


 لحن بعضی ها زمستونیه!!..  

 

 http://www.axgig.com/images/06810566909705314653.jpg

 

 بیگناهی پای چوبه دارمیخندید., انگارنمی دانست دوره ی ضرب المثل ها تمام شده !! 


زندگی تنهاعبورنفس هانیست تداعی لحظه هایست ک ب یادهم میگذرد… 


خدایاساده ازخطاهایم بگذر,همان طورک ساده ازآرزوهایم گذشتی !! 


گاهی آدمای تنهاخیلی خوش شانسند….چون کسی رو ندارن ک ازدست بدن..!! 


آدم خوب قصه های من!! دلتنگت شده ام!!حجمش رامیخواهی ؟؟ 


 خداراتصورکن… 


آنقدرجایت خالیست ک هیچ گزینه ای آن راپرنمیکند

 

 http://www.axgig.com/images/81275480591826724809.jpg

مادربزرگـــــم همیشه میگفت : 

قلبت که بی نظم زد ، 


 بدون که عاشقی … 

اشکت که بی اختیار سرازیر شد ، 


 بدون که دلتنگی … 

شبت که بی خواب گذشت ، 


 بدون که نگرانی … 

روزت که بی شوق آغاز شد ، 


 بدون که ناامیدی … 

سینت که بی جا آه کشید ، 


 بدون که پُرحسرتی … 

دلت که بی دلیل گرفت ، 


 بدون که تنهائــــــی … 

امروز تو نیستی مادربزرگ ، 


 امّا … 


اما من به همهٔ اون حرفات رسیدم ! 


ایکاش قبل ِ رفتنت ، چارهٔ این وقتایی که 


 برام پیش بینی کردی رو هم میگفتــــــی … ! 

 

http://axgig.com/images/78165539457359782245.jpg 

 

 دلم یک بغل " تو " را می خواهد.


 که به جای تلاقی نگاه و سعی بر گریز بی امان


 مرا به اسم کوچکم صدا بزنی !


 و برای دقایقی نه چندان کوتاه


 به یک دونفره دوست داشتنی دعوتم کنی ،


 مرا تنگ در آغوش بکشی


 " آنقدر که نفسم را در نفست پیدا نکنم "


 کمی عقبم ببری


 به چهره ام خیره شوی ،


 و بی اختیار


 یک لب کشـــــــــدار از من فرو ببری


 همین !

 

 

 

http://mj6.persianfun.info/img/92/6/Namayesh16/11.jpg 

متنهای  قشنگ

حاصلضرب توان در ادعا مقداری ثابت است.

هرچه توان انسان کمترباشد ادعای اوبیشتراست.

وهرچه توان انسان بیشترشود ادعایش کمتراست.

ازهمین میترسم..آدم به کسی یا چیزی عادت کند.

وآن وقت ..آن کس یا آن چیز قالش بگذارد.

میلیون ها ومیلیاردها آدم توی این دنیا هستند.

و همه شان میتوانند بدون تو زندگی کنند.

آخه من بدبخت چرانمیتوانم....

 تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com

 

 

می گویی دوست دارم زیر باران قدم بزنم.

اما وقتی باران می بارد چتر به دست میگیری.

میگویی آفتاب رادوست دارم.

اما زیر نور خورشید دنبال سایه میگردی.

میگویی بادرا دوست دارم.

اماوقی باد می وزد پنجره را می بندی.

حالا دریاب وحشت مرا وقتی میگویی دوستت دارم...

 تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com

ترشحات خوبی هایت
به سنگین ترین نقطه قلبم رسیده است
سبک تر شده ام حالا،مثل پروانه
استشهاد سلولهای بدنم گواهی میدهد
به بیکران شدن روحم در انزوای جسمت
من در ترانه های تو غرق شده ام
جنگ دست و پایم بی فایده است
وقتی روحم را از چنگم در اورده ای
من با تو زنده ام یا مرده ؟

  تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com  

 

http://ruhbakhsh.persiangig.com/image/4880224md.jpg

از اعماق رویاهایم ،فریادهایم را سکوت میکنم
تا در حقیقت بمیرد این جسد متحرک
 میان اینهمه دروغ های واقعی
زیر آوارهای باران مانده ام با چتر آهنی
 میشوید خوبی هایم ،را نمیبرد پلیدیهایم را ،
بس که سنگین شده ام سیل ها هم طرفم نمی آیند
بی تو من اینم نه کمتر نه بیشتر

  تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com

 

آموخته ام که خدا عشق است

وعشق تنها خداست آموخته ام که وقتی نا امید میشوم 

خدا با تمام عظمتش

عاشقانه انتظارمیکشددوباره به رحمت او امید وار شوم

آموخته ام که اگر تا کنون به آنچه خواستم نرسیدم

خدا برایم بهترش رادر نظر گرفته است

آموخته ام که زندگی دشواراست

ولی من از او سخت ترم.

 تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com


 

اسمانش را گرفته تنگ در اغوش   

 

ابر با ان پوستین سرد نمناکش   

 

باغ بی برگی روز و شب تنهاست،    

 

با سکوت پاک غمناکش  

 

ساز او باران ، سرودش باد  

 

اسمانش را گرفته تنگ در اغوش   

 

جامه اش شولای عریانیست   

 

ور جز اینش جامه ای باید  

 

بافته بس شعله زر تار پودش باد   

 

گو بروید یا نروید ، هر چه در هر جا که خواهد یا نمیخواهد   

 

 

باغبان و رهگذاری نیست  

 

زندگی را باید فهمید

باید با تمام وجود احساس کرد

زندگی را باید شست از غبار های کهنه

و از نو ساخت همانند بنایی با شکوه

زندگی را باید پذیرفت با تمام سختی ها

و انتهایش را از قله ها به پایین دست ها نگریست و گفت

«دوست دارم زندگی رو»

باید سبز زندگی کرد 

 

 

 

 

متنهای قشنگ

  

 سلام مهربونم ،میدونم بنده خوبی نیستم،میدونم تنهام نذاشتی

میدونم با وجود گناهایی که داشتم همیشه مراقبم بودی

خدا جونم باز هم تنهام نذار،کنارم باش

الان بیشتر از قبل ازت انتظار دارم،چون به غیر از خودم

باید مراقب یکی دیگه هم باشی که ازم دوره ولی دلم باهاشه

جونم به جونش بنده،بیشتر از خودم یا هر چیز و هر کس دیگه ای دوسش دارم

یکی که به خاطر من غرورشو شکست و کاریو انجام داد

که دوست نداشت،خدا جونم اگه اون طوریش بشه من نمیتونم زنده بمونم

حالا حکمت کاراتو میفهمم کسی که مال من بود و عاشقم

برام فرستادی،قول میدم لیاقتشو داشته باشم

عشقم دوست دارم

خدا جون عاشقتم

 

عکس عاشقانه , عکس های عاشقانه 2014 , جدیدترین عکس های عاشقانه

دقایقی در زندگی هستند 


که دلت برای کسی آنقدر تنگ میشود که 


میخواهی او را از 


رویاهایت بیرون بکشی 


و در دنیای واقعی 


بغلش کنی....

 

عشقیعنی مستی ودیوانگی.

عشق یعنی با جهان بیگانگی....

عشقیعنی شب نخفتن تاسحر.

عشق یعنی سجده با چشمان تر.

عشقیعنی اشک حسرت ریختن.

عشقیعنی درجهان رسوا شدن.

عشق یعنی یک تیمم.یک نماز.

عشقیعنی عالمی راز ونیاز...

 تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com

جملات زیبا گیله مرد
...................و................ 
رفاقت مثل آدم برفی میمونه... 
درست کردنش راحت... 
اما نگه داشتنش سخته!

همیشه صدایی بود که مرا آرام میکرد، دستهایی بود که دستهای سردم را گرم میکرد

همیشه قلبی بود که مرا امیدوارم میکرد، چشمهایی بود که عاشقانه مرا نگاه میکرد

همیشه کسی بود که در کنارم قدم میزد ،احساسی بود که مرا درک میکرد.

حالا من و مانده ام یک دنیای پوچ ، نه صداییست که مرا آرام کند و نه طبیبیست که مرا درمان کند

 تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com

به سلام ها دل نمی بندم

از خداحافظی ها غمگین نمی شوم

دیگر عادت کرده ام به تکرار یکنواخت

دوری و دوستی خورشید و ماه

 تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com

میگن عاشقا عشقشون رو خوشگل میبینن.

این دفعه که دیدمت خیلی خوشگل شده بودی؟

نمیدونم هردفعه تو خوشگل تر میشی....

یا من عاشق تر....؟؟؟؟

 تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com

متنهای برای تشکر از بدرومادرم

 

  

یادم میاد بچه که بودم بعضی وقت ها با برادرم یواشکی بابامو نگاه می کردیم که  

ساعت ها با دست مشغول جمع کردن آشغال های ریزی بود که روی فرش ریخته  

شده بود .
من و برادرم حسابی به این کارش می خندیدیم چون می گفتیم ما که هم جارو داریم  

، هم جارو برقی. 


چند روز پیش که حسابی داشتم با خودم فکر میکردم که چه جوری مشکلاتم رو حل  

کنم یهو به خودم اومد دیدم که یک عالمه آشغال از روی فرش جلوی خودم جمع  

کردم . . .

    

 تکیه گاهی است که بهشت زیر پایش نیست . . . 


اما همیشه به جرم پدر بودن باید ایستادگی کند و با وجود همه مشکلات ، به تو  

لبخند زد تا تو دلگرم شوی . . .

که اگر بدانی چه کسی کشتی زندگی را از میان موج های سهمگین روزگار به ساحل 

 آرام رویاهایت رسانده است ؛ ” پدرت “را می پرستیدی

    

در خانه باز شد ، کودک شادمان به سمت در دوید ، مرد باز هم دست خالی به خانه   

آمده بود . کودک نگاهی به چشمان شرمسار پدر انداخت . سپس دستان پدر را گرفت 

 تا دیگر خالی نباشد . . . 


به سلامتی اون بابایی که نمیخواد شرمنده خونوادش بشه 


به سلامتی اون بچه ای که نمیخواد شرمندگی پدرشو ببینه . . 

     

داشتم با پدرم جدول حل میکردم که گفتم : پدر نوشته دوست, عشق , محبت و چهار حرفیه . . .اتفاقا” دو حرف اولشم در اومده بود , یعنی ب و الف 


 یه دفعه پدرم گفت فهمیدم عزیزم میشه بابا . .


با اینکه میدونستم بابا میشه ولی بهش گفتم نه اشتباهه . . . 


گفت ببین اگه بنویسی بابا عمودیشم در میاد . . . 


تو چشام اشک جمع شده بود و گفتم میدونم میشه بابا ولی . .  

.
اینجا نوشته چهار حرفی . . .

ولی تو که حرف نداری . . . !!! 

 

      

یادم میاد بچه که بودم بعضی وقت ها با برادرم یواشکی بابامو نگاه می کردیم که ساعت ها با دست  

مشغول جمع کردن آشغال های ریزی بود که روی فرش ریخته شده بود . 


من و برادرم حسابی به این کارش می خندیدیم چون می گفتیم ما که هم جارو داریم ، هم جارو برقی. 


چند روز پیش که حسابی داشتم با خودم فکر میکردم که چه جوری مشکلاتم رو حل کنم یهو به خودم  

اومد دیدم که یک عالمه آشغال از روی فرش جلوی خودم جمع کردم . .  

       

پسرم بزرگ شدی / لالایی هام یادت نره
چه قدر برات قصه بگم / دوباره خوابت ببره
چقدر نوازشت کنم / تا تو به باور برسی
این دو تا دستای منه / تو اون روزای بی کسی
وقتی مامان قصه هات / خم شده پیش روی تو
اگه چروک صورتم / می بره آبروی تو
لالایی هام یادت نره / لالایی هام یادت نره
بذار برات قصه بگم / دوباره خوابت ببره
بذار برات قصه بگم / دوباره خوابت ببره
اون که تو اوج خستگیش
/ خنده رو لباش بودی
شب که به خونه می رسید / سوار شونه هاش بودی
لالایی هام یادت نره / لالایی هام یادت نره
بذار برات قصه بگم / دوباره خوابت ببره
بذار برات قصه بگم / دوباره خوابت ببره
لالا لالا گلکم / لالایی کن دلبرکم
خواب پریشون نبینی / ای غنچه بانمکم
لالا لالا گلکم / لالایی کن پسرکم
چشماتو گریون نبینم / گریه نکن دردونکم
لالایی هام یادت نره / لالایی هام یادت نره
بذار برات قصه بگم / دوباره خوابت ببره
بذار برات قصه بگم / دوباره خوابت ببره
مامان اگه دلش پره / از دست دنیا دلخوره
امون زندگیش تویی / وقتی که غصه میخوره 

 

متنهای برای بروردگارم

 

پروردگارا
پناهم باش تا مظلوم روزگار نباشم !
رهایم نکن تا اسیر دست روزگار نگردم !
یاورم باش تا محتاج روزگار نباشم !
بال و پرم باش تا که مصلوب این روزگار نگردم !
همدمم باش تا که تنهای روزگار نباشم !
کنارم بمان تا که بی کس روزگار نگردم !
مهربانم بمان تا به دنبال روزگار نامهربان نباشم !
عاشقم بمان تا عاشق این روزگار پست و بی حیا نگردم !
و خدایم باش تا بنده این روزگار نباشم ! 

 

چشمه ها در جاری شدن و علف ها در سبز شدن معنی پیدا میکنند
کوه ها با قله ها و دریا ها با موج ها زندگی پیدا میکنند
و همه ی انسان ها با عشق …
پس بار خدایا بر من رحم کن
بر من که میدانم ناتوانم رحم کن
باشد که لباس فاخری بر تن نداشته باشم
باشد که حتی دست و پایی نداشته باشم
و حتی من نباشد …
اما نباشد لحظه ای که در قلبم”عشق” نباشد ! 

 

نداشته ها و تنهایی های کوچک با چیزها و آدمهای کوچک پر میشوند
نداشته ها و تنهایی های خیلی خیلی خیلی بزرگ ، فقط با خدا …
مهم نیست در این زمین خاکی چقدر تنها باشیم و چقدر حرفهایمان برای دیگران غیر قابل فهم باشد و وقت انسانها برایمان کم …
شکر که خدا هست و او جبران تمام دلتنگی ها و مرهم تمام زخمهاست …
هر وقت دلت خواست ، مهمانش کن در بهترین جایی که او می پسندد ، در قلبت …
و به دستان خالی ات نگاه نکن ، تو فقط خانه ی دلت را برایش نگهدار ، اسباب پذیرایی با اوست … 

 

بیخودی پرسه زدیم صبحمان شب بشود
بیخودی حرص زدیم سهم مان کم نشود
ماخدا را با خود سر دعوا بردیم و قسمها خوردیم
ما به هم بد کردیم ، ما به هم بدگفتیم
ما حقیقتها را زیر پا له کردیم و چقدر حظ بردیم که زرنگی کردیم
روی هرحادثه ای حرفی از پول زدیم
از شما میپرسم ما که را گول زدیم ؟ 

 

در شهر بودم دیدم هرکس به دنبال چیزی می دود :
یکی به دنبال پول
یکی به دنبال چهره دلکش
یکی به دنبال لحظه ای توجه چشمان هرزگرد
یکی به دنبال نان
یکی هم به به دنبال اتوبوسی !
اما دریغ ؛ هیچکس دنبال خدا نبود و خدا به دنبال همه …

عکسهای از خودم

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

متنهای قشنگ

بودا به دهی سفر كرد ...
زنی كه مجذوب سخنان او شده بود از بودا خواست تا مهمان وی باشد.
بودا پذیرفت و مهیای رفتن به خانه‌ی زن شد.
كدخدای دهكده هراسان خود را به بودا رسانید و گفت : این زن، هرزه است به خانه‌ی او نروید !
بودا به كدخدا گفت : یكی از دستانت را به من بده !!!
كدخدا تعجب كرد و یكی از دستانش را در دستان بودا گذاشت.
آنگاه بودا گفت : حالا كف بزن !!!
كدخدا بیشتر تعجب كرد و گفت: هیچ كس نمی‌تواند با یك دست كف بزند ؟!!
بودا لبخندی زد و پاسخ داد : هیچ زنی نیز نمی تواند به تنهایی بد و هرزه باشد، مگر این كه مردان دهكده نیز هرزه باشند.
بنابراین مردان و پول‌هایشان است كه از این زن، زنی هرزه ساخته‌اند

 

كجا باید رفت؟.....
ز كه باید پرسید؟!!!
واژه عشق و پرستیدن چیست؟
جان اگر هست چرا در من نیست؟
من كه خود می دانم ..
راه من راه فناست
قصه عشق فقط یك رویاست....
اه ای راه سكوت...
اه ای ظلمت شب....
من همان گمشده ی این خاکم
به خدا عاشق قلبی پاكم

 

بی خیال این همه قانون ... بی خیال این همه ترس ...
بی خیال دنیا با این همه قانونگذار بی قانون و بیخیال این همه محتسب بی حساب!!
بی خیال این همه رسولان بی معجزه و معجزات بی رسول!!
من ...  من عاشق آزاد كردن نوازش و سیب از قفس بی تابی و ترسم ،
حتی اگر به جرم خوردن سیب به زندگی تبعید شوم ....
دستهایت را به من بده ...
به جهنم كه مرا به جهنم میبرند، به خاطر عشقبازی با خیال تو..
تو ... تو خود ، بهشتی ...

 

مردان در مسیر عشق به وسعت نامتناهی نامردند
گداییه عشق می کنند تا زمانی که به تسخیر قلب زن مطمئن نیستند
اما همین که مطمئن شدند نامردی را در کمال مردانگی به جا می آورند.

 

 

یه دختر كوری تو این دنیای نامرد زندگی میكرد .این دختره یه دوست

پسری داشت كه عاشقه اون بود.دختره همیشه می گفت اگه من

چشمامو داشتم و بینا بودم همیشه با اون می موندم یه روز یكی پیدا

شد كه به اون دختر چشماشو بده. وقتی كه دختره بینا شد دید كه

دوست پسرش كوره. بهش گفت من دیگه تو رو نمی خوام برو. پسره

با ناراحتی رفت و یه لبخند تلخ بهش زد و گفت :مراقب چشمای من

باش

 

...من که ميدانم شبي عمرم به پايان مي رسد...

...نوبت خاموشي من سهل واسان مي رسد...

...من که مي دانم که تا سرگرم بزم و مستي ام...

...مرگ ويرانگر چه بي رحم وشتابان مي رسد...

...من که مي دانم به دنيا اعتباري نيست...

...بين مرگ و ادمي قول و قراري نيست...

...من که مي دانم اجل ناخوانده وبيدادگر...

...سرزده مي ايد و راه فراري نيست...

 

 

سالها میگذرد از شب تلخ وداع
از همان شب که تو رفتی و به چشمان پر از حسرت من خندیدی
تو نمیدانستی
تو نمی فهمیدی
که چه رنجی دارد با دل سوخته ای سر کردن
رفتی و از دل من روشنایی ها رفت
لیک بعد از ان شب
هر شبم را شمعی روشنی می بخشید
بر غمم می افزود
جای خالی تو را میدیدم
می کشیدم آهی از سر حسرت و می خندیدم
به وفای دل تو
و به خوش باوری این دل بیچاره خود
ناگهان یاد تو می افتادم
باز می لرزیدم
گریه سر می دادم
خواب می دیدم من که تو بر میگردی
تا سر انجام شبی سرد و بلند
اشک چشمان سیاهم خشکید
آتش عشق تو خا کستر شد
یاد تو در دل من پرپر شد
اندکی بعد گذشت
اینک این من...تنها...دستهایم سرد است
قدرتم نیست دگر...تا که شعری گویم
گر چه تنها هستم
نه به دنبال توام
نه تو را می جویم
حال می فهمم من...چه عبث بود آن خواب
کاش می دانستم عشق تو می گذرد
تو چه آسان گفتی دوستت دارم را
و چه آسان رفتی...
کاش می فهمیدی وسعت حرفت را
آه...افسوس چه سود
قصه ای بود و نبود ...

 

 

دلم تنگ شده…
دلتنگم..
دلتنگ بازی در حیاط خانه پدر بزرگ
دلتنگ بوی اتش بازی دزدکی
خط و نشانهای مادر… چشم غره پدر
دلتنگ بوی پلی کپی برگه امتحانی و پاک کن عطری
دندان شیری هما…ابگوشت لذیذ امین و اکرم
پیراشکی دکه مدرسه..سرودهای سر صف
همیشه زخم شدنهای سر زانو..هیجان گرفتن کارنامه…امضا ولی پایین نمره امتحان
دلم بد جور تنگ است
برای اولین نگاه
اولین قرار
اولین
 بوسه
حکم بادبادکی را دارم که روی بلندترین ساختمان شهر گیر است
اسمان صحنه جولانگاهش است ولی توان اوج ندارد
دلم میخواهد باد از بین ت
ک تک یاخته هایم بگذرد
در موهایم چنگ بزند
طوری بر صورتم بوزد که مجال
 نفس کشیدن را بگیرد
اخر…
دلم تنگ است.
...

 

چه فایده داره وقتی تو گل برام نیاری
عجب شبیه امشب داره میسوزه چشمام
دورم شلوغه اما انگاری خیلی تنهام
واسه چی زنده باشم جشن چیو بگیرم
من امشبو نمیخوام دلم میخواد بمیرم
تولدم مبارك نیست دلم گرفته غمگینم
هوای خونه دلگیره تو رو اینجا نمیبینم
تولدم مبارك نیست شكسته قلب داغونم
تو نیستی و من از دوریت خودم رو مرده میدونم

هیشكی خبر نداره چقد هواتو كردم
چقد دلم میخواد تو باشی دورت بگردم
هیشكی خبر نداره دارم به زور میخندم
نمیدونن چرا من چشمامو هی میبندم
چشمامو من میبندم تا منتظر بشینم
شاید تو این سیاهی بازم تو رو ببینم
تولدم مبارك نیست دلم گرفته غمگینم
هوای خونه دلگیره تو رو اینجا نمیبینم
تولدم مبارك نیست شكسته قلب داغونم
تو نیستی و من از دوریت خودم رو مرده میدونم


 

وقتی نیست توی خونه ، صدای تو
 با خودم حرف میزنم به جای تو
هی قدم میزنم و اشک میریزم 
نمی دونی پر غصه ام عزیزم
میشینم ، سر روی زانوم میزارم
 به خدا دیگه دارم کم میارم
واسه من نزاشتی هیچ نشونه ای
تازه فهمیدم چه قدر دیوونه ای 
فک می کردم میشه اون ازت جدا 
منو از رو بردی برگرد وبیا
نمی دونی الان دارم چی میکشم 

فک نمی کردم که دل تنگت بشم
فک می کردم میشه اون ازت جدا
 منو از رو بردی برگرد و بیا
نمی دونی الان دارم چی میکشم 
فک نمی کردم که دل تنگت بشم
غم غربت داره این اتاق من 
 نزار گریه بیاد سراغ من 
تا نمردم تنها توی خونمون
 عزیزم خودت رو زود تر برسون
فک می کردم میشه بود ازت جدا 
منو از رو بردی برگرد وبیا

برای تويی كه تنهايی هايم پر از ياد توست... 

برای تويی كه قلبم منزلگه عـــشـــق توست
 ... 

برای تويی كه احسا سم از آن وجود نازنين توست ... 

برای تويی كه تمام هستی ام در عشق تو غرق شد... 

برای تويی كه چشمانم هميشه به راه تو دوخته است... 

برای تويی كه مرا مجذوب قلب ناز و احساس پاك خود كردی... 

برای تويی كه وجودم را محو وجود نازنين خود كردی... 

برای تويی كه هر لحظه دوری ات برایم مثل یک قرن است... 

... تويی كه سـكوتـت سخت ترين شكنجه من است برای 

برای تويی كه قلبت پـا ك است ... 

برای تويی كه در عشق ، قـلبت چه بی باك است... 

برای تويی كه عـشقت معنای بودنم است... 

برای تويی كه عـشقت معنای بودنم است... 

برای تويی كه غمهایت معنای سوختنم است... 

برای تویی که آرزوهایت آرزویم است...

 

 

 

اسمان ان شب کمی اشفته بود     ماه غمگین بود و گویا خفته بود

سایه بود و خالی از مهتاب شب     من اسیر غم در ان گرداب شب

 

دل ز نوقف سوز نی کنم        بهر این دل ناله و هی هی کنم

 

بخت بد دگر برایم رو شده     پشت هم غم ها که تو در تو شدهوش غم چو مستان گشته بود    بغض من بشکست ان شب ناگهان

 

راز من بر هر کسی شد اشکار    ان شب از بس بود این دل بی قرار

باز لیلی راه را گم کرده بود     بهر هر مجنون تبسم کرده بود

باز باید عاشقی بی می شوم       باز یک بازیجه دست نی شوم

سینه ام را

 

 بر هر کس سرایت کرده است    از جدایی ها روایت کرده است

حاصلش تنها فقط رسوا شدن   نا گهانی غرق در غم ها شدن

من ندانستم دو چشمم کور بود   خواب و رویایی سراسر شور بود

  عشق با او برگ پایانی نداشت   خشک چشمم زره بارانی نداشت

این خراب اباد دل اباد بود    کوه ویران  برد با فرهاد بود

عشق

 

 از جدایی پاکوبی می کنند     بهر این دل کار خوبی می کنند

 

سوز دل از اتشش فریاد شد   سر نوشتم بدتر از فرهاد شد

باتوام فرهاد شیرینت چه شد      ارزوی پاک دیدنت چه شد

باز کوه بیستون در انتظار   مرگ شیرین حیله دشمن تبار

 

هان ای مجنون چرا اینگونه ای    بر خیزید از خواب گران

 

 گفتم كه دوستت دارم ، گفتی كه باور نداری

گفتم اين كلمه را از حفظ نمی گويم از ته دلم می گويم ، گفتی دلم را نيز باور نداری
سكوت تلخی كردم و از ته دلم آه كشيدم. مدتی سكوت با چشمانی خيس
گونه ام خيس شد و قلبم شكسته 
گفتی كه تو قلبم را شكستی ، گفتم كه قلبت شكسته نشد ، احساست در هم شكست
گفتی سكوت كن ميخواهم گريه كنم ، من نيز سكوت كردم و با گريه تو نا آرام شدم و اشك ريختم

گفتی بی خيالی از اشكهايم ،چيزی نگفتم ، و باز سكوت و يك آه تلخ
گفتی كاش كه عاشق نمی شدم ، گفتم عاشقی همه اين دردها را دارد 
گفتی خسته شدی از همه كس ، گفتم من با تو می مانم
گفتی خيلی تنهايی ، گفتم كسی كه عاشق است تنهايی را نمی شناسد
و باز گفتی تنهايی ، گفتم كسی كه عاشق است قلب يارش بايد همان تنهايی او باشد
گفتی كه اين حرفايت تكراری است ، گفتم به جز تكرارش راهی نيست

گفتی كه آغوشت را ميخواهم ، گفتم كه منتظر بمان عزيزم
گفتی كه شانه هايت را ميخواهم ، دلم به درد آمد از دوری ات و به غم نشستم
گفتی كه تو از حرفهايم پريشانی ، گفتم حرفی نيست و حرفهايت شكنجه ای بيش نيست
گفتی كه لبخندی بزن ، گفتم كه حس لبخند نيست 
گفتم با اينكه اين كلمه تكراری است و با اينكه باور نداری باز ميگويم كه دوستت دارم
چيزی نگفتی و سكوت كردی


گفتم كه دوستت دارم ، دوستت دارم و دوستت دارم و اشك از چشمانم سرازير شد
و باز چيزی نگفتی و به جای سكوت اينبار تو نيز مانند من اشك ريختی

 

متنهای عاشقانه قشنگ


لعنت به من كه ساده بريدم....لعنت به من كه دردتو نديدم

لعنت به من كه پاي تو نموندم....لعنت به من كه قلبتو شكوندم

روياي تو شده جدايي از من....همنفسم بيا بمون پيش من

خودت ميدوني كه سهم ما نيست....جداي و بريدن و شكستن

چشماي من پر از اشك شب و روز....حق ميدم بهت تو اتيش عشق من نسوز

برو با مردي كه تو روياهاته....ولي بدون قلب منم باهاته

روياي تو كابوس شب هاي من....دليل خنده هات حرف دل من

ميخواي بري ،برو كنار اون كه....حرفاش دروغه گل تنهاي من
 
 

و من چقدر دلم می خواهد همه داستانهای پروانه ها را بدانم که بی نهایت بار درنامه ها و شعر ها
در شعله ها سوختند
تا سند سوختن نویسنده شان باشند
پروانه ها
آخ
تصور کن
آن ها در اندیشه چیزی مبهم
که انعکاس لرزانی از حس ترس و امید را
در ذهن کوچک و رنگارنگشان می رقصاند به گلها نزدیک می شوند
یادم می آید
روزگاری ساده لوحانه
صحرا به صحرا
و بهار به بهار
دانه دانه بنفشه های وحشی را یک دسته می کردم

عشق را چگونه می شود نوشت
در گذر این لحظات پرشتاب شبانه
که به غفلت آن سوال بی جواب گذشت

دیگر حتی فرصت دروغ هم برایم باقی نمانده است
وگرنه چشمانم را می بستم و به آوازی گوش میدادم که در آن دلی می خواند
من تو را
او را
کسی را دوست می دارم

گاهی وقتا توی رابطه ها
نیازی نیست طرفت بهت بگه :
برو !
همین که روزها بگذره و یادی ازت نگیره
همین که نپرسه چجوری روزا رو به شب میرسونی
همین که کار و زندگی رو بهونه میکنه...

همین که دیگه لا به لای حرفاش دوستت دارم نباشه
و همین که حضور دیگران توی زندگیش
پر رنگ تر از بودن تو باشه
هزار بار سنگین تر از
کلمه ی برو واست معنا پیدا میکنه
پس برو
قبل از اینکه ویرون تر از اینی که هستی بشی...

پس منم میرم ...
 
نيـــســـت ،
صـــرفاً به خـــاطـــر اين که چشـــم ندارند شـــما را با کـــسِ ديگـــري ببـــينـــند
!
آن زمـــانـــي که مطـــمــــــئن شــــــدند تـــنـــها هســـتيـــد
تنــــــهـــا يـــتان مي گـــذارنــــــد
... !!.



گيــــــريم پشــــــت صحـــنه کــــــات نمـــي دهــــــند
تـــا کــــــي خـــود را
در آيـــنـــه
گـــريـــم ميکــــــني ؟



مــــرد اونــــه که قلبتــــو شـــــارژ کنــــه نه سيــــم کارتتـــــو
!!!
 
بفهــــــــــم
!



گــــــاهـــي شـــايـــد لازم بـــاشــــــد از يـــــــــاد بــــــبـــريم
...
نگــــــاه آن هـــايي که با نبــــــودنشــــــان، بــــــودنـــمـــان را بـــه بـــازي گرفتـــند
!!!



اســــــم مــــــــرا هـــم ثـــبـــت کـــنيـــد
در گينــــــــــــــــس
..
مـــي تــــــوانـــم در آغـــــــــــوش "او
"
جـــــــــان بــــــدهــــــم آســـــــــان
...



فـــقــــــط دوري نـــيســـت کـــه آدم رو ميـــســـوزونــــــه
....
بــــــودن و مــــــال تــــــو نـــبـــودن ؛
دردش بـــيــــــشـــتره
... !!!



لـــيـــــــــلي
........
به قـــصـــه ي خـــود بـــازگــــــرد
....!!!
اينـــجـــا مـــجنــــــون بـــا هـــمـــه ي لــــــيلـــي هـــــــــا"محـــــــــــــــرم"اســـت
....
بــــــه جـــز لـــيلـــي خـــــــــودش



بــه ريسه مي کشــــم
..
 
اشکــــهايــم را
 
امشب چـــقـــدر،
 
کـــوچـــه دلــــم چراغــــــاني ســـت
...



ايــــــن روزهــــــا اگــــــه کــــسي گفــــت
:
من عـــاشـــقـــتــــم
”…
بـــپــــرس: تــــا ســــاعــــــت چنـــــد....؟



كـــــــآش دنيــــــآ برعـــكــــــس بـــود
بـــه جــــــاي اينکـــه آدمـــــا عـــاشق بشونــــد
عــــاشقــــا آدم مـــيشدنــــد



استــــــادم تـــو بـــودي
کـــه دو واحـــد "عـــشق" را نـــتوانســـتم پـــاس کـــنم
..
استــــــادم تنـــهايـــي شـــد
تـــمـــام واحـــدهـــاي "درد" را پــــــاس شــــــدم
...!!!



ســــــلامتــــــي اونــــــايي که خيــــــلي تنـــهــــــان
نـــه که نمـــيتـــونـــن با کـــســـي باشـــن
فـــقـــط دلـــشـــون نمـــيخـــواد بــــــا هر کـــســـي باشــــــن
.....!



در دستــــــرس بودنــــــت ديــــــگر بــــــرايم ارزش نــــــدارد
….
اکــــــنون نــــــه مـــشـــتـــرک هســـــــــتي ؛
نــــــه مــــــورد نظــــــر
… !!!



آدمـــــها... مثـــل مـــوبـــايل ها
low battery نــــدارند اکثــــرا بـــدون اخـــطار قبلـــي... و
 
خـــــيلي نــــــاگـــــهــاني ... تـــمـــام ميـــشـــونـــــد
....!!!



بــــه ســـلامتـــي اونــــــايي که جــــــرئت دارن وميـــگـــن: ديـــگـــه
نمـــيخـــوامـــت
نه اونـــــايـــــي کــــــه ميگـــن: ميــــــدوني تــــــو لايـــق بهـــتراز مـــنـــي
...



خيــــــلي مـــواظـــب بـــاش
!!
اگــــــه با شـــنيـــدن صـــداش دلـــت لــــــرزيد
...
اگــــــه با بــــــدي هـــاش فـــرار نـــکـــردي و مــــــونــــــدي
...
دـــيگـــه تـــمـــومــــــه
...!!
اون شــــــده هـــمـــه ي دنــــــيــــــات
...



عـــشـــق مثـــل کـــشيـــدن دو ســــــر يــــــک کِــــــش مـــيمـــونـــه
 
کـــه 2 نـــفر دارن ميـــکــــــشنـــش
اگــــــه يـــکـــي‌ ولــــــش کـــنـــه
دردش واســـه کـــســـي‌ ميـــمـــونه کـــه هنـــوز اونـــو ســـفـــت نـــگـــاه داشــــــته
.....!



حــــــالم تـــوپ اســــــت
...
حــــــال همــــــان تـــوپـــي را دارم که افـــتـــاده در خــــــانــــــه ي هــــــمـــســـايـــه اي
کــــــه تـــهـــديـــد کـــــــــرده
:
اگـــر بـــار ديگـــر بيـــفـــتد... با کـــارد تيـــکه پــــــاره اش ميـــکنـــم
!



تــــــــو به رفــــــتـــنت ادامــــــــــــه بـــــــــده
ايـــــــــن اشــــــــــــک ها
ربـــــــــطــــــي بــــــه تـــــــــــو نـــــــــدارد



يـــعــــنـــي ميـــشـــود روزي کــــــه
..........
رويِ همــــيـــن صفــــحـه بـــنـــويـــســــــم
:
"آمــــــــــــد
....
کــــــه بــــــمــــانــــــــــــد
 
 
 
 
 
 
"...

خــدايـــا ... 
دنيــايت شـهـوت سَـــرايـي شــــده بـــــراي خـــــودش
... 
نميخــــــــواي فيلتــــرش کنـــي ؟؟



خـدايــــا
....
چـرا تا زنـده ايم روانمـان را شـــــــاد نمي کني!؟
همـينکه مُـرديـم
...
شـادروانمان مي کني؟
!



نـوار مغـزي ام
ثابـت ميـکند ديـوانه نيسـتم
!
و تسـت ها ي زيـادي کـه داده ام
. . .
پـس ايـن ديـوانـه وار دوسـت داشتـنت...؟
!! 



کــــاش کاســه اي زيـر نيـم کـاسـه ي صبـرم بـود



تــشنگــي بـهـــانـــه بــود
! 
آب را بـا ليــوان ” تـــــو ” مــيخواسـتـــم
! ! !



تا وقتـيکه دوستـت دارم ها بـوي هـوس دارد
 
و نگـاه ها رنـگ فـريـب
 
و خـواستـن ها طعـم احتـياج
... 
مـن به تمـام عـاشـقــانه ها مشـکـوکـم
...



بـه درک رفـتـنت
 
در آغــوش او تعبــير شـد
 
جهنــمت مــبـارک



فحــش بي جـــواب هـم ،
 
درد دارد
 
عـشــق بي جـواب
 
جـــاي خــود
....



سـرت گــرم شـد
 
ســرم گــرم شــد
 
تـــو به او
 
مــــن بـه تـَــب
.



هـر جـاي دنـيا ميـخواهـي
بــاش
...!!!
مـــن
...!!
احســاســم را
...!!!
با همــين
دســت نوشتـــه ها
...!!!
به قـلـبت
ميــرسـانـم
...!!!



درد داره همـيــشـه اونـــــي که تــو خيــــالته
....
بي خيالتـــــــــه
... !!!



ايـن شـــب هـا ديـگـر بــه
خـوابــــم نـمـي آيـي بـه
تـو حـق مـيـدهـــــم
هـــمـخـوابــي بـا
ديـگـران وقـتـت را گــــرفـت



گاهـي مجبـور ي براي راحـت کـردن خيـال ديگـران خـــود را خوشحــال نشـان بـدي
. . .
ولـي چــه حيــف که درونــت غوغــــــــاسـت



خــرداد گذشــت
...
يــک عشـــق بازيــــه بـي پـايان مــيـــخواهم
... 
از تـــير نگـاهـت



از معـــبري غــريـب
به معـــبدي عجــيب رسيـدم
...
که بــر سردرش نــوشتـه بـــود
:
اينجــــا بجــــاي ِ کفـش
لطــــفا" خـــودتــان را درآوريـــــد
!!!



بــدون اينــکه " مــار" ي در کــار باشــد
مـــزه ي "زهـــرمـــار" را ميچـــشم
!
وقــتي نيــسـتي
..



تـعجـبــي نــــدارد
...
وقتــــي بـه هـوايِ بارانــي مي گويـند خـراب
.
به صيغه هايِ ساعتـي هـم مي گويـند ثـواب



يـــادت بــاشــد
بعــضـي از آدمــهـا
ارزش خــاطره شدن هــم نــدارن



مــي گوينــد دل بــه دل راه دارد
... 
پـس چــرا ؟
 
وقتـي دلـم را شـکـستي
... !
دلـــت نشکــســت؟



ايـن روزهـا
 
احـســـاس بــچــه اي رو دارم
كـه رفـتـه تـو كــوچــه تــا بـازي كـنــه
 
ولـي كــسـي بـازيــش نـمـيــده
!!!



گــــفته باشــــم
!.!.!
مـــن درد مــي کــشــم ؛
تــــو امــــا
. چشم هـــــايت را ببنـــــــد !
سخت است بـدانـــــم مي بيني ، و بي خيــــــــــالي
… !



مـن هيـچ وقـت به اينـکه تو رو با يکـي ببـيـنم حســودي نمــيکنم
 
مـامـانم يـاد داده اسبــاب بازيــامــو بــدم به بــدبـخـت بـيچــاره هـا
...!!!



الان که اين را بــرايــت مـي نـويســم،
سـاعـت دقيــقاً رأسِ نبــودن تـوســت ،
تــو هر موقــع دلــت خـواسـت بـخـوان
..



تلختـــرين جملــــه : دوستت دارم اما
... 
شيرين تـــرين جملــه : ...اما دوستت دارم
 
به همــين راحتـي جـابـه جـايـي كلـمات
 
زندگــــي را دگرگـــون ميكنــــد
.....!



زِندگـــي در حــــــــال بارگـــــــيري است، لطفاً صـَــــبر کـُــنيد
..
اينجـا سُــــرعت خوشــــبختي بسيار کــــم است
...!!
تـــا زندگــــــــي ات لُـود شـــــــود
..
عُمـــــــــرت تمـام شــده



روزي مـيـرسـد
. . .
در حـسـرتـم بـمـانـي
در روزي بـارانـي ، مـن در اوج و تـو در ويـرانـي
. . .
يـه روزي صـادقـانـه صـدايـت کـردم
. . .
عـاشـقـانـه نـگـاهـت کـردم
. . .
حـالـا عـاجـزانـه نـگـام مـيـکـنـي
بـا حـسـرت صـدام مـيـکـنـي
امـــا فــقــط
بـــــرو
. . .



بيـن ايـن آدمـا بايـد عـاقـلانه زنـدگى کرد نــه عاشـقـانـه

اونيـکه قـدش به عشـق نمـيـرسـه غـرورتـم بـزارى زيـر پاش بــازم بهـش نميـرسه



رابـطه ها در دو حـالـت قشـنگ ميـشـن
:
اول.... پيـدا کـردن شــــباهت هـا
...
دوم... احتــرام گـذاشـتن به تـــــفاوت هـا
...



ميـگن تــو قيـامت هــر کـي به فکـر خودشـه
!
هيچــکي هيچــکي و نمــي شنــاسه
!!
والا الانــم هميــــنطوره
....



کـاش مي شد مـثـل يـک " در " بـه رفـتـن و آمـدن آدمـها ،
 
عــادت كنـيـم
... !



اين روزهـــا
 
هـمـه ي قهـــوه هــاي تـلخ
 
از تلـخــي مـن طعــم مي گيرنـــد
 
تـــو هــم كــه
 
زهــــر مـــاري
! ! !



بعضــــــي ها گـــريه نمي کنند
!
اما
...
از چشـــــم هايشان معـلـوم است ؛
که اشکــــي به بــزرگي يــک سـکــــوت ،
گــــوشه ي چشـمـشان به کميــــــن نشــستـه



ايسـتاده ام در اتـوبـوس
چشـم در چشـم هـاي نـا گفـتنـي اش
يـک نـفـر گفـــت
:
آقــــا
جـــاي خــــالي
بــفـرمــايــيــد



به سـلامـتـيـه اونـي که فـکر مـيکـنـيم تـونـسـتـيـم فـرامـوشـش کـنـيـم
امـا وقـتـي شـب خـوابــشو مـيـبـيـنـيـم
کـل روز رو پَـــــکريــــم
!!!



آدم هايي هستـند که بودنشـون حتـي مجـازي به آدم آرامـش مـي ده
! 
دوستـي شون برات حقـيـقي مي شـه و يـهـو مي شـن يه قسـمـتي از زنـدگيـت
!



آدمـــا گاهــــي لازمه چـــند وقت کـِــرکـِره شونو بکشن پايين،
يه پارچــــه ســــياه بـــــزنن درش
و بنويسن:کســــي نمـــــــرده؛
فقـــــــط دلــــــم گـــــــرفتــه بخدا



دنـياي ِ غـريبـي ست

بـا يکـي کـه دسـت مي دهـي
مـي دانـي کـه ديـر يـا زود
از دسـتش مـي دهي
!



بودن با بعــضي آدم ها مثـل خوابيـدن با فاحشــــــه هاست
. 
شــايد ارضـــات كـنه ولـي هميـشـه بعــدش پشـــيموني
.



شخـصيـت منـو با بـرخـوردم اشـتـباه نگـير؛
شخـصـيت مـن چيــزيه که مـن هسـتم،
اما بــرخــورد مـن بستــگي داره به اينـکه تـــــــو کي باشي
...



يــه وقـتايي هسـت که هــي بيــدار ميــموني با خــودت ميگي
:
الانه که زنــــگ بـــزنه
الانه کــه اس بــده
الانه که
...
و
هميـــن روال ادامــه پيــدا ميـکنـه
تا زمـانــيکه بــاورت ميشــه "واقـعـا رفــــــته
"



نـبـودنـت بـاعـــث شــد کـمـي مــــدرن تــر بـنــويــســم
... 
ايـن تنـهـا ســودي بـود کـه از تـــو بـه مــن رسـيـد
!! 
ســــپاس فـراوان از تــــو بـراي نبــودنـــت
...


متنهای قشنگ

 

 خدایا این چه دردی بود که بر سرم آمد........؟؟؟؟
چرا چرا چرا؟؟؟؟؟
چرا من که هیچوقت دل نمی بستم باید دل بسته ی کسی شوم که دلی در سینه ندارد......؟؟؟؟
خدایا به من بگو.....مگر من چه گناهی کرده بودم.....؟؟؟
چرا در این دنیا دلم را به او گره زدی؟؟؟؟
خدایا من از تو شکایت دارم...
به من بگو شکایتم را پیش چه کسی ببرم.........؟؟؟؟

 

 

دلــــم لـــک زده.......
واســـــه خـــنـــدیـــدنـــت
واســـــه راه رفـــتــــنــت
واســـــه عــصــبــانــی شـــدنـــاتــــ
واســــه دوچـــرخـــه ســـواریــــتـــ
واســــه دویــــدنـــت زیـــر بـــارونــــ
واســــه ابـــراز عـــلـاقـــه ات بـــه بــچـــه کــوچـــیــکــی کــه بــغــل مــیگــرفــتـی
واســـه دزدکـــی نـــگــاه کـــردنــت وقـــتی جـــلــو بــالــکــن خــونــتــون راه میـــرفــتــی و درس میــخـونـدی
واســـه دفــترچــه خــاطــراتـی کــه هــمــش اســم " تـــو " تــوش بــود و از تــرس آبـــروت پــارش کـــــــردم
واســـه شــبــایــی کـــه تــــــو مـــحــوطــــه بــا آهـــنــگ خــراطـــها راه مــیـــــرفــتــمــــو گــریــه مــیـکـردم
واســـه وقــــتــایــی کــه شــمــا نــذری داشـــتــیـن و مـــن لــحــظــه شــمــاری مــیــکــردم تـــا " تـــو " واســ
مـــا هـــم نـــذری بـــیــاری...
واســـه وقـــتــایـی کــــه ســـرویــســت دیـــر مـــیــومــد و مـــن پـــا تــو خــونـــه نــمـــیــذاشــتــم و زیـــر
آفتــاب تـــا ســـاعـــت 3 وامـــیــستــادم تـــا " تـــو " بـــرگــردی.....
واســـه هـــمــشــون دلـــتــنــگـــم کـــاش زودتــــر بـــش مـــیــگــفــتــم.....

 

 

دلتنگی یعنی......
دلتنگی یعنی من باشم و پیراهن جامانده ات
دلتنگی یعنی اسمش تومسنجرت باشه هرشب تا ساعت 2چراغش روشن باشه
توهم چراغت روشن باشه هرلحظه یه عکس ازخودش بذاره خدایایعنی بایکی دیگه هست
اما تو حتی تو ادلیستت جزاون یه دوستم نباشه
دلتنگی یعنی من که بعدرفتنش حتی نتونستم یه آه بکش
خوش بحال شماها بچه ها که لااقل باگریه ارومین

 

 

ﺩﻟﻢ ﻣﯿﺨﻮﺍﺩ ﯾﻪ ﺭﻭﺯﯼ ... ﯾﻪ ﺟﺎﯾﯽ ...

ﻫﻤﻮﻧﯽ ﮐﻪ ﺍﻻﻥ ﻧﯿﺴﺖ،ﺑﺮﮔﺮﺩﻩ ﻭﺑﯿﺎﺩ،

ﺑﯿﺎﺩﻭ ﻭﺍﺳﻢ ﺍﺯ ﺯﻧﺪﮔﯿﺶ بگه ...

ﺑﮕﻪ ﺍﻧﻘﺪﺭ ﺯﯾﺮ ﻓﺸﺎﺭ ﻣﺸﮑﻼﺕ ﺑﻮﺩﻩ ﮐﻪ ﻧﻤﯿﺘﻮﻧﻪ

قد راست کنه ...

ﺑﮕﻪ ﺩﺍﻏﻮﻥ ﺷﺪﻩ،

ﺑﮕﻪ ﺩﯾﮕﻪ ﺍﺩﻋﺎﯼ ﻗﺒﻞ ﺭﻭﻧﺪﺍﺭﻩ ...

بگه فهمیدم فقط تو برام میمونی,

تویی که همیشه باهام بودی ,

ﺳﺮﺷﻮ ﮐﻪ ﺑﻠﻨﺪﮐﺮﺩ

ﺗﻮﭼﺸﻤﺎﺵ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻨﻢ،

ﺍﻭﻧﻘﺪﺭ ﺑﺨﻨﺪﻡ ﺗﺎ ﺍﺷﮑﺎﻡ ﯾﻮﺍﺵ ﯾﻮﺍﺵ

ﺍﺯﭼﺸﻤﺎﻡ ﺳﺮﺑﺨﻮﺭﻩ ﻭ ﺑﯿﺎﺩ ﭘﺎﯾﯿﻦ ...!

ﺑﺎ ﺗﻌﺠﺐ ﻧﮕﺎﻫﻢ ﮐﻨﻪ ...

ﺑﻌﺪ ﻣﻦ ﺁﺭﻭﻡ ﺑﮕﻢ ... ﺑﺒﺨﺸﯿﺪ،ﺷﻤﺎ .... ؟؟؟

 

 

بر تمام قبرهاى این شهر،بوسه بزن ...

شاید به یاد بیاورى کجا مرا جا گذاشتى….

من در تنها ترین قبر این شهر خفته ام

،صداى کلاغها را نمى شنوى؟

دارند برایم فاتحه مى خوانند…!!

 

 

با ﺩﺧﺘﺮﯼ ﺩﻭﺳﺖ ﻣﯿﺸﻮﯼ
ﺑﮑﺎﺭﺗﺶ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺣﻘﻪ ﻣﯿﮕﯿﺮﯼ
ﺳﭙﺲ ﺍﻭﺭﺍ ﺑﺎ ﮐﻮﻟﻪ ﺑﺎﺭﯼ ﺍﺯ ﺍﺣﺴﺎﺱ
ﺷﮑﺴﺖ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﺭﻫﺎ ﻣﯿﮑﻨﯽ
ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺩﺧﺘﺮﯼ ﺑﺎ ﮐﺮﻩ ﻣﯿﮕﺮﺩﯼ
ﻭ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﻣﯿﺰﻧﯽ ﺧﺮﺍﺏ ﺷﻮﺩ ﺍﯾﻦ ﺷﻬﺮ ﮐﻪ ﺑﺎﮐﺮﻩ ﻧﺪﺍﺭ ...

 

وقــتی خواســتن ها بــوی شـــهوت میدهند

وقــــتی بــودن ها طعــم نیاز دارند

وقــتی تنهـــایی ها بی هیچ یـادی از یار، با هر کسی پر میشود
... 
وقــتی نــگاه ها، هـــرزه به هر سو روانه میشــود

وقــتی غریزه، احســاس را پوشــش میدهد

وقــتی انســان بودن آرزویی دست نیافتــنی میشود

دیــری نَخـواهـد گُـذشت حــیوانــات بـَـرای کــوچَک شِمــُردن یگـدیکــر

بـِــه هـَـم بِگــوینـَـد" انســـان "

 

مــــَرد ...
چــیزی داره بــه نـــام ِ غـــرور !
بــرای هـــمین هــمه فــکر مــیکـنن دلــش از ســنگــه...
وگـــرنـه ..
هـــزار بــار بــیشتر از زن بـه احـساسـات و نوازش نــیاز داره...
بــاور نــداری ؟؟؟
آهـــنگــی غــمگـین تـر از صــدای گـریـه ی مــرد ســراغ داری ؟؟!

 

ازهمین حالا میگویم حواست را خوب جمع کن ...
یادت باشد انعام خوبی به قبر کن بده تا قبرم را بزرگ تر و جادارتر از دیگر قبرها حفر کند.
می ترسم که مبادا قبرم ، جایــی برای دل پر آرزویم ، نداشته باشد
و من در خانه جدیدم باز هم شرمنده دلم شوم

 

چه کار کردی ؟؟
چه کردی با من؟...
میخواهم بنویسم...
اما از چه ؟ از کی ؟ و برای چی؟...
وجود ملتهبم در انتظار گذشت لحظه هاست...
اما برای شنیدن چه کلامی؟...
می خواهم بنویسم...
از تو....
از این نیامدن و قصد رفتن کردنت....
می خواهم بنویسم اما دستهایم می لرزد...
چه کردی با من؟...
چه خواستم ز تو که دریغ میکنی؟
چه خواستی که نکردم؟...
غم نبودنت به جانم نیشتر میزند ...
اما درمانی نیست که به مقابلش روم...
آخر تو تنها امید بودی ... تنها دعای شبانه ام

 

بــهش گــُفتم: طعــم ِ چــه مــیوه ای رو دوسـت داری؟؟؟
گــُفـت:پـــُرتــقــال،آنــاناس...
گــفـتم:حــالا خــدایـیش تـالا آناناس خــوردی کــه مــزشو دوس داری؟؟؟
گــفـت:مممم...نــه ولــی ســن ایــچشو خــوردم!!!
بـا ختـنده گــفتم:پــرتـقال چــی؟؟؟خــوردی؟؟؟
آروم زد رو صــورتم گــفـت:مــعـلومـه کــصافـط!!!
هـــیچی دیــگه از اون بــه بــعد هــر وخــت مــیرفـتم پــیشش آدامــس اُربــیت پــُرتـقالی مــیجــویـیدم...:))))

 

آنگاه که غرور کسی را له میکنی...
آنگاه که کاخ آرزوهای کسی را ویران میکنی...
آنگاه که شمع امید کسی را خاموش میکنی...
آنگاه که بنده ای را نادیده می انگاری...
آنگاه ک حتی گوشت را می بندی تا صدای خرد شدن غرورش را نشنوی...
آنگاه که خدا را می بینی ولی بنده ی خدا را نادیده می گیری...
میخواهم بدانم...؟؟؟
دستانت را به سوی کدام آسمان بلند می کنی تا برای خوشبختی خودت دعا کنی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

 

بعضی وقت ها چشمانم خیــــــــــــس میشود از خیانتت...
مــــــــــــن زیادی احساس دارم
تــــــــــــو زیادی بی احساسی...
تو میخندی اما بر حماقت مــــــــن...
من مقصـــــر خیلی چیزها بودم...
مقصر این دل شکسته...
این نگاه خیس...
این کابوس زندگی
...اما تو...
امـــــــــــــــــاتــــــــــــــو...خوش باش...
یا روزی میفهمی عاشقت بودم یاعاشق میشوی درد مرا میفهمی...!!!

 

 

مـــــــــــــرد است دیگر…
گاهی تند میشود گاهی عاشقانه میگوید..
مـــــــــــــرد است دیگر..
غرورش آسمان و دلش دریاست…
تو چه میدانی ازبغض گلو گیر کرده یک مـــــــــــــرد..
تو چه میدانی که چشمانت دنیای او شده..
تو چه میدانی از هق هق شبانه او که فقط خودش خبردارد و بالشش؟…
مـــــــــــــرد را فقط مـــــــــــــرد میفهمد و مـــــــــــــرد

 

 

گفت:نمیخوام قلبتو بشکنم...اما منطقی باش ما اصلا یهم نمیخوریم
گفتم:هه
..شکست...
گفت:میدونستم قلبتو میشکنم با این حرف اما تو نمی تونی منو به ارزو
هام برسونی
گفتم:نه قلبمو نگفتم...سنگینی حرفت پشتمو شکست ...به سلامت..
رفت
رسید دم در گفت خدا حافظ...گفتم حالا شکست...در رو بست رفت...
داد زدم بیداد
کردم هی گفتم ...قلبم ...پشتم.....شکست...
اما اون قیمت اینا رو نمیدونست والا
نداشتنمو تو سرم نمی زدو بره....

 

می ترسم از بعضی آدمها ... آدمهایی که امروز دوستت دارند و فردابدون هیچ توضیحی
رهایت می کنند آدمهایی که امروز پای درد دلت می نشینند و فردا بیرحمانه قضاوتت می
کنند ... آدمهایی که امروز لبخندشان را می بینی و فردا خشم و قهرشان ... آدمهایی که
امروز ... قدرشناس محبتت هستند و فردا طلبکار محبتت ... آدمهایی که امروز با تعریف
هایشان تو را به عرش می برند و فردا سخت بر زمینت می زنند ... آدمهایی که مدام رنگ
عوض می کنند ... امروز سفیدند، فردا خاکستری، پس فردا سیاه ... آدمهایی که فقط
ظاهرا آدمند ... چیزی هستند شبیه مداد رنگی های دوران بچگی مان !! هر چه بخواهند می
کشند ... هر رنگ که بخواهند می زنند ...

 

 

متنهای زیبا

... !!

 

 

 

مدتیست عجیب کودکیم را میخواهم!!!!

تا جلوی هر مغازه ای پا بکوبم

شاید حس آرامش را برایم بخرند ....

 

*.........................*

طوری خاطره بسازید ..... که بعد از شما هم بتواند زندگی کند...

*.........................*

غرورم را زخمی کنی‌ ، عشقت را سر می‌‌برم

*.........................*

تو مرا... آنقدر آزردی.. که خودم کوچ کنم از شهرت.. بکنم دل ز دل چون سنگت.. تو خیالت راحت.. می روم از قلبت.. می شوم دورترین خاطره در شب هایت تو به من می خندی.. و به خود می گویی: باز می آید و می سوزد از این عشق ولی.. بر نمی گردم نه!!! می روم آنجایی که دلی بهر دلی تب دارد.. عشق زیباست و حرمت دارد.. تو بمان.. دلت ارزانی هر کس که دلش مثل دلت سرد و بی روح شده است.. سخت بیمار شده است.


میترسم از تعبیرشان ، برگرد...

نمیخواهم تعبیر شوند خواب هایی که در نبودت

مرا عذاب میدهند........



من ... میان همهمه های تمام بادهای سهمگین جهان ، میان سیاهیِ این روزهای خاکستری ام .... میان تمام نمیدانم های تو و میدانم های دلم . دارم غرق می شوم ... ندیده بودی تمنای دلم را ؟؟؟ دلم را که تمام بخشیده بودمت... نمیدیدی که عاجزانه میخواست داشتنت را؟ روحم که تازگی ها در پی دل روانه شده بود... نمیدیدی و نمیبینی که بی قراری می کند لحظه های نبودنت را ؟ وجسم... این جسم درد میگیرد و دور خود میپیچد نبودن هایت را ... دار و ندار این روزهای رفته که هیچ . داشته ها و نداشته های این روزهای نیامده هم مال تو . من تنها نشسته ام که ببینم چه میکند رویایت ، نبودن هایت و خاطراتت با دلم ، با روحم و با جسمم. ... برای دلم از نبودن هایت میگویم . به دلم میگویم فراموش کند روزی که آمدی و خواستی معنای روزها و شبهایت باشم..... میدانم بی همسفری در میانه ی راه برایش دشوار است ... میدانم که تاب نمی آورد این همه بی تو بودن را ... بیا دلم .... بیا و باور کن که آن معنای ساده گذشته از چشم های تو..... و قصه ی " تو باش و حکمروای قلعه ی تنهایی هایم باش."... قصه ای بیش نبود.... بیا دلم و باور کن زین پس باز هم منو تو تنهاییم.... باز هم از بهشت رانده شدیم به جرم خوردن سیب... بیا دلم و باور کن این قصه را..

*.........................*

خیلی مواظب باش!!!

اگه باشنیدن صداش دلت لرزید…

اگه از بدی هاش فرار نکردی و موندی…

دیگه تمومه…!!!

اون شده همه ی دنیـــــــــــــــــــات

از ما که گذشـــت ... ولی به دیگری موقــتی بودنت را گوشـزد کن! تا از همان اول فکری به حال جـای خــالیت بکند.....!

*.........................*

  چقدر سفت شده پدال دوچرخه دوستي مان! يا من خسته ام يا شيب زياد شده...... شايد هم تو ديگر رکاب نميزني!

*.........................*


اگر تـــــــــو نبودی عشـــــــــــــــــق نبود


همین طور اصــــــــــــراری برای زندگـــــــــــــــــی


اگر تــــــــــــو نبودی...


زمین یک زیر سیگـــــــــــاری گلی بود


جایـــــــــــی برای خاموش کردن بی حوصلگی هـــــــــــــــا


نفهميدم آمدنت را مات بنگرم، يا رفتنت را حيران بگريم، باد آورده را باد ميبرد قبول، اما دلم را که باد نياورده بود...! اين آخرين بارم بود!! ديگر احساسم را براي کسي عريان نميکنم! ٌصداقت،يعني حماقت 

*.........................*

برگرد و همه را غافل گیر کن، من حتی ، با خدا هم شرط بسته ام... ................. روزهای تعطیل بیشتر از بقیه روزها دلم میگیره چون وقت داری به من فکر کنی ... ولی فکر نمیکنی

*.........................*

اینکه آدم حرفی نمی زند نه اینکه دردی نداشته باشد. از یک جایی به بعد آدم خودش می فهمد که حرف زدن فایده ای ندارد....

*.........................*

این روزهایم به "تظاهر" میگذرد تظاهر به بی‌تفاوتی ، به بی‌خیالی ، به اینکه مهم نیست . . . وچه سخت می‌کاهد از جانم این نمایش لــعــنــتــی . .

*.........................*


می دونی


باید بفهمــــــــی وقتی دلت می گیره ...


تنهایــــــــــــی !


باید یاد بگیری از هیچ کس توقع نداشته باشی !


باید عادت کنی که با کسی درددل نکنی !


باید درک کنی که هر کس مشکلات خودشو داره



لحظه هاي دوري اش را با ساعت شني شمردم....! يک صحرا گذشته است

*.........................*

لتماس مال دیروز بود... مال وقتی که بچه بودیم ... امروز... می خواهی بروی؟ خداحافظ...

*.........................*

یک قانونی هست که میگه : تا قبل از اینکه پرواز کنی هر چقدر خواستی بترس فکر کن شک کن ... ... ... ... ... دو دل شو پشیمون شو اما وقتی که پریدی اگه وسط راه پشیمون شدی بازی رو باختی

*.........................*

چرا هميشه به سلامتي؟؟؟!!!!!! اي تو روح کسي که ما دوسش داريم و دوسمون نداره!!

*.........................*

صبر کن سهراب! گفته بودی قایقی خواهم ساخت! قایقت جا دارد؟ من هم از همهمه اهل زمین دلگیرم... *.........................*

عاشقم گر نیستی نفرت بورز بی تفاوت بودنت هر لحظه آبم می کند...

*.........................*

دلم برای قدیمـــیهای یک نــــفـر تنگ شده ... این آدم جدیــــد ، دیــگـــر دل مرا تنگ نــــمی کـند !!! *.........................*

از درد هاي کوچک است که آدم مينالد.... وگرنه درد هاي سهمگين خفه ات ميکنند....! اميدوارم از سکوتم درک کني غوغاي وجودم را! ..................... تو آنی نبودی که فکرش را می کردم، زیرا باعث شدی آنی شوم که فکرش را هم نمی کردم .

*.........................*

من که شاعر نیستم گاهی هذیان هایم آهنگین می شود هر وقت آهنگش بیشتر است بدان درد من عمیق تر است.... و دلم خسته تر .... تنگ تر... بسته تر.... بی نورتر..... بی شورتر.....!!! *.........................* مترسک انقدر دست هایت را باز نکن کسی تورا در اغوش نمیگیرد... ایستادگی همیشه تنهایی دارد! *.........................*

حالم بد میشه از این همه حس متناقض. از دلسوزی های مکرر از ندیدن خودم از اینکه ای وای نکنه الان ناراحت شه از اینکه تنها کسی که بهش فکر نمی کنم خودمم!!!!

*.........................*

این روز ها از کنار من که میگذری احتیاط کن هزاران کارگر در من مشغول کارند روحیه ام در دست تعویض است! *.........................*

اشتباه از من بوده هر بار که ضربه خوردم کوتاه اومدم با خودم گفتم گذشته ها ، گذشته من ببخشم ، اون شرمنده میشه نفهمیدم که اینطوری ضربه ی بعدی رو محکم ترمیزنی !!!

*.........................*

این بار تو بگو که “دوستت دارم” نترس………. من آسمان را گرفته ام که به زمین نیاید. .................. هي تو.....! نيم کيلو باش ولي مرد باش و پا حرفات وايسا!

*.........................*

هربار که مي‌خواهم به سمتت بيایم یادم مي‌افتد ''دلتنگي" هرگز بهانه خوبي براي تکرار يک اشتباه نيست............

*.........................*

معلم براي سفيد بودن برگ نقاشي ام تنبيهم کرد و "همه" به من خنديدند...! اما من خدايي را کشيده بودم که "همه" ميگفتن:ديدني نيست!

*.........................*

بــــــــی انــصــــافــــــ بــــاور کــــن جــوابــــ آن هـمه درد و دل "رفتن و بي اهميت بودنت" نــبـــــود....... *.........................*

به سلامتی کسی که بیخیالمونه ، ولی تو خیالمونه .

*.........................*

ديوار ها هم عاشق ميشوند.....! يادگاري ننويسيد اگر قصد بازگشتن نداريد

*.........................*

هی فلانی! دیگر هوای برگرداندنت را ندارم هر جا که دلت میخواهد،برو...... فقط آرزو میکنم وقتی دوباره هوای من به سرت زد ،آسمان دلت آنقدر ابری باشد که با هزار شب گریه چشمانت بازهم ارام نگیرد..... خوب که فکر می کنم این روزها دلیل بهتری برای زندگی کردن دارم!

*.........................*

مـهـربـانـی تـا کـــــــی ؟؟ بـگـذارسـخـت باشم و سـرد!! بـاران کـه بـاریــد... چـتـر بـگـیـرم و چـکـمـه!!! خـورشـیـدکـه تـابـیـد... پـنـجـره ببـندم و تـاریـک !!! اشـک کـه آمـد... دسـتـمـالـی بـردارم و خـشـک !!! او کـه رفـت نـیـشخـنـدی بـزنـم و سـوت

*.........................*

کاری که تو با رابطمون کردی, این روزا "دلار" با "ریال" نکرد! حالا هم منتظر باش هر وقت "ریال" از "دلار" ارزشش بیشتر شد, دوباره تو هم برای من با ارزش می شوی.... 

*.........................*

آدمها ترك كردن را دوست دارند سرشان را با افتخار بالا می گیرند و می گویند ترک کردم سیگار را , خانه را , دوستانم را , معشوقم را اما هیچ کس ترک شدن را دوست ندارد سرِشان را پایین می اندازند و با همه ی غمِ وجودشان میگویند ترکم کردند دوستانم , خانواده‌ام , عشقم می بینــید ؟ ما همان آدمهایی هستیم که ترک می کنیم اما وقتی کسی ترکمان میکند جوری که انگار دنیا به آخر رسیده باشد بغض گلویمان را خفه می کند

*.........................*

هر وقت که بین دوتا انتخاب مردد بودی ..... شیر یا خط بنداز مهم نیست شیر بیفته یا خط.... مهم اینه که اون لحظه ای که سکه داره رو هوا می چرخه ، یه دفعه بفهمی ، دلت بیشتر میخواد شیر بیفته ، یا خط..

*.........................*

همیشه تو گفتن دلم برات تنگ شده ؛ یا دوستت دارم دقت کنین .... بازی با اینجور کلمات بهای سنگینی داره ... !!

*.........................*

تقصیر ما نیست که بر روی حرفهایمان نمی مانیم، ما بر زمینی زندگی می کنیم که هر روز خودش را دور می زند

*.........................*

شبيه شماره اي تنها..روي گوشي همراه... نه نامي...نه نشاني... مدت ها است براي من يك تماس از دست رفته اي

*.........................*

آری سـهـراب تــو راسـت مـی گـویــی آسـمـان مـال مـن اسـت پـنـجـره,فـکـر,هـوا,عـشـف,زمـیـن مـال مـن است امــا... سـهـراب تــو قــضــاوت کــن بــر دل ســنــگ زمــیــن جــای مــن اســت ؟ ........مــن نــمــی دانــم چــرا ایــن مــردم دانــه هــای دلــشــان پــیــدا نــیــســت. صــبــر کــن ای ســهــراب !!! قــایــقــت جــا دارد .... ؟!؟ مــن هــم از هـمـهـمـه داغ زمــیــن بــیــزارم

*.........................*

زن که باشی دوست داری موهایت را دست باد بسپاری که باد در موهایت بپچید و

عطر موهایت را با خودش ببرد همه جا از پیچ و خم های مشامش گذر کند بکارت

مشامش را نشانه رود و مست کند او را ؛ و تو خوشت بیاید که او و باد دست به یکی

 کرده اند که موهایت را نوازش کنند.



زن که باشی خوشت میاید نارنجی بپوشی و موهایت بریزی روی نارنجی تن نما و زیر

 چشمی نگاهش کنی که هیپنوتیزم شده بس که چشمانش نارنجی شده از تو....



زن که باشی خوشت میاید به چشمهایش خیره شوی که با چه لذتی لاک قرمز را

روی ناخن انگشتای ظریفت نقاشی می کند و تو آرام زیر گوشش بگویی کاش

انگشتهایم بیشتر بود....



زن که باشی شیطنت گل میکند که شَنِل بزنی زیر گلویت ... تنت بوی شنل بگیرد و

بایستی جلوی خنکای سرد کولر ... باد از زیر چانه ات سر بخورد از چاک سینه ات رد

شود همه تنت را ببوسد و عطر تنت را پخش کند همه جا و تو حواست نباشد که یکی

 گوشه اتاق گقت ..آآخ



زن که باشی شغلت را نمی دانم ؛ اما عاشقی پیشه ات می شود ... خر شدن کار

هر روزه ات می شود.... خوشت می آید هی گول بخوری؛ هی گول بخوری و اصلا

سیر نشی از این همه گول خوردن و خر شدن و دروغ ها یش را راست پنداشتن ...

خر می شوی یه خر شیر نما...

  سالهاست که معنای این جمله را نفهمیدم (رفت و آمد) یا (آمد و رفت) آدمها میروند که برگردند،   یا می آیند که بروند...؟؟ *.........................* تمام دنیــــــــــا هم که بگویند دوستم نداري بــــاز

عاشق که باشی...

دیگر خودت نیستی...

چشمهایت...

دستهایت...

بوسه هایت...

همه و همه غرق در معشوق میشوند...

عاشق که باشی...

هیچ فرمولی تو را حل نمیکند...

با هیچ منطقی درک نمیشوی...

عاشق که باشی...

کار تمام است...

 

زن جنس عجیبی است!

چشم هایش را که میبندی،

دید دلش بیشتر میشود...

دلش را که میشکنی،

باران لطافت از چشم هایش سرازیر...

انگار درست شده تا ...

روی عشق را کم کند...

میدونستی؟!!!

دختری  که تازه  ظهر از خواب بلند میشه

ژولیده و پولیده!

با لباسای نازک و به هر طرف کش اومده

با چشمای نیمه بازو نیمه بسته!

با پاهای برهنه روی سرامیک

که داره میگرده دنبال دستشویی و غر میزنه...

بغل کردنی ترین موجود دنیاست؟



 

 

عکس و متنهای زیبا

 

به خاطر روی زیبای تو بود
که نگاهم به روی هیچ کس خیره نماند
به خاطر دستان پر مهر و گرم تو بود
که دست هیچ کس را در هم نفشردم
به خاطر حرفهای عاشقانه تو بود
که حرفهای هیچ کس را باورنداشتم
به خاطر دل پاک تو بود
که پاکی باران را درک نکردم
به خاطر عشق بی ریای تو بود
که عشق هیچ کس را بی ریا ندانستم
به خاطر صدای دلنشین تو بود
که حتی صدای هزار نی روی دلم ننشست
و به خاطر خود تو بود
فقط به خاطر تو

 

خسته شدم می خواهم در آغوش گرمت آرام گیرم.خسته شدم بس که از سرما لرزیدم...
بس که این کوره راه ترس آور زندگی را هراسان پیمودم زخم پاهایم به من میخندد...
خسته شدم بس که تنها دویدم...
اشک گونه هایم را پاک کن و بر پیشانیم بوسه بزن...
می خواهم با تو گریه کنم ...
خسته شدم بس که...
تنها گریه کردم...
می خواهم دستهایم را به گردنت بیاویزم و شانه هایت را ببوسم...
خسته شدم بس که تنها ایستادم

 

می دونی دل عاشق در مقابل دل معشوق بی دل ، مثل چیه ؟
دل عاشق مثل یه لامپ مهتابی سوخته است .
دلتو می اندازی زمین . جلوی پای دلبرت . می بینتش . سفیدی و پاکیشو . میبینه چقدر ظریفه. می بینه که فقط واسه اونه که می تپه .
فکر میکنین معشوق بی دل چی کار می کنه ؟
میاد جلو . جلو و جلوتر . به دل عاشقش نگاه می کنه . یه قدم جلوتر میذاره .
پاشو میذاره روش . فشارش می ده و با نهایت خونسردی به صدای خرد شدن دل عاشقش گوش می ده .
می دونید فرق دل عاشق با اون لامپ مهتابی چیه ؟
دل عاشق میشکنه ، خرد می شه . نابود میشه . ولی آسیبی به پای معشوق بی دل نمی رسونه . پاشو نمی بره و زخمی نمی کنه . بلکه به کف پاهای قاتلش بوسه می زنه.

===============================================

شیشه دل را شکستن احتیاجش سنگ نیست این دل با نگاهی سرد پرپر می شود با
خودم عهد بستم بار دیگر که تورا دیدم ... بگویم از تو دلگیرم ولی باز تو
را
دیدم و گفیمیرتم : بی تو مم

 

اگه نیایی
می دونم آسمون رنگ چشای تو داره
می دونی شب مهتابی پیش تو کم می یاره
می دونم مرغهای ساحل واسه تو دم میزنن
می دونی شن های ساحل واسه تو جون میبازن
می دونم اگه بری همه اونا دق می کنن
می دونی بدون تو یه کنج غربت میمیرم
می دونم با رفتنت آرزوهام سراب میشه
می دونی اگه نیای بدون تو چه ها میشه
می دونم اگه بخوای می تونی باز تو بیای
تو بیای پا بزاری بازم روی دوتا چشام

 

 

حــــــســـ خـــوـبــــیـہ بـــہ خـــوבتــــ مــیـآے

و مے بینے بـــہ کـــسے


کـــہ رهَـــآ تـــ کـــرבهـــ

بـــב جـــوریے بهتـــ ظـلمـــکـــرבهــ ،


בیگـِــہ نـَــہ

نـــیازے בآرے و نـَــہ احســـاســـے ...

وَلـَــــے اوـטּ از بـــے تو بـــوבטּ مـــیمیـــره ..


 

کودک زمزمه کرد: خدایا با من حرف بزن. و یک چکاوک در مرغزار نغمه سر داد. کودک نشنید.او فریاد کشید: خدایا! با من حرف بزن صدای رعد و برق آمد. اما کودک گوش نکرد. او به دور و برش نگاه کرد و گفت خدایا! بگذار تو را ببینم ستاره ای درخشید. اما کودک ندید. او فریاد کشید خدایا! معجزه کن نوزادی چشم به جهان گشود. اما کودک نفهمید. او از سر ناامیدی گریه سر داد و گفت: خدایا به من دست بزن. بگذار بدانم کجایی.خدا پایین آمد و بر سر کودک دست کشید. اما کودک دنبال یک پروانه کرد. او هیچ درنیافت و از آنجا دور شد


 

ساده می گویم عزیزم دل بریدن ساده نیست
چشمهای مهربانت را ندیدن ساده نیست

از زمان رفتنت خورشید را گم کرده ام
ناله های ابر را هر شب شنیدن ساده نیست

نگاهم کن که من محتاج آن چشمان دلتنگم

بگو با من دوباره راز مستی را

که بی تو من

به یک دنیا شقایق


دل نمی بندم...

عکس و متنهای قشنگ

  من خدای یگانه ی بی همتاست اوست خدای یکتا که غیر او خدایی نیست

که دانای نهان و آشکار عالم است و بخشنده و مهربان در حق بندگان

سلطان مقتدر عالم پاک از هر نقص و آلایش ، منزه از هر عیب و ناشایست

ایمنی بخش دلهای هراسان ، نگهبان جهان و جهانیان ، غالب و قاهر بر همه ی خلقها

با جبروت و عظمت ، بزرگوار و بزرگتر از حد فکرت ، زهی منزه و پاک خدای یکتا

که از هرچه او شریک پندارند و از آنچه در وهم و خیال و عقل و اندیشه آید مبراست

 

 

به هرجا ناتوان دیدی توان باش ، به سود مردم خامُش زبان باش

ستمکش را اگر دیدی برآشوب ، ستمگر را چو مشتی بر دهان باش

چو افتد بر جبینت خط پیری ، مکن افسردگی دل دل جوان باش

روزگاری در هوای خویش بودی ، یه عمری هم در هوای این و آن باش

وحشت از عشق که نه ، ترس من از فاصله هاست!

وحشت از غصه که نه ، ترس من از خاطمه هاست!

ترس بیهوده ندارم صحبت از خاطره هاست!

صحبت از کشتن ناخاسته ی عاطفه هاست!

کوله باریست پر از هیچ که بر شانه ی ماست !

گله از دست کسی نیست ، مقصر دل دیوانه ی ماست

 

اومدی شبیه بارون دله من خسته خاكه

واسه اون نم نمه چشمات ، نمیدونی چه هلاكه

نمی دونی ، نمیدونی واسه من چقدر عزیزی

شایدم می دونی اما منو باز به هم میریزی

نمی دونم چی رازیه كه تو چشمات خونه كرده

هر چی هست اونقدر قشنگه كه منو دیوونه كرده

همه در جستجوی محبتیم کدام رمق از حقیقتیم

آسمان را با مهر خورشید سازند بی کران و پر امید

دل،اشک ریزان در شب تنهایی کوچه به کوچه با پرواز تا رهایی

جلد دفتر عشق را مادر برایم نوشت گویی که خود می دانست سازنده باشم در سرنوشت

نامه نوشتم به روزگار جواب داد صبور باش در این روز ماندگار

شاید قصه همین جا تمام شود قایق تو به آب روانه شود

شور عشقم مرا می خواند سوی آزادی مرا می راند

بوسه عشق فدایت می دهم من پرنده عشق را به آسمان پر می دهم

 

خیلی سخته که عزیزترین کست ازت بخواد فراموشش کنی ...

خیلی سخته که سالگرد آشنایی با عشقت رو بدون حضور خودش جشن بگیری ...


خیلی سخته که روز تولدت ، همه بهت تبریک بگن ، جز اونی که فکر می کنی به خاطرش زنده ای ...


خیلی سخته که غرورت رو به خاطر یه نفر بشکنی ، بعد بفهمی دوستت نداره ...


خیلی سخته که همه چیزت رو به خاطر یه نفر از دست بدی ، اما اون بگه : دیگه نمی خوامت......


خیلی سخته...خیلی....

 

تنهایـــــــــــــــــ ــــے یعنے...

یـــــــــــــــــ ــــادت باشه


وقتـــــــــــــــــ ــــے داری میرے بیرون


دستـــــــــــــــــ ــــکشت رو هم ببرے،


چـــــــــــــــــ ــــون کسے نیست


که دستـــــــــــــــــ ــــت رو تو دستاش بگیره و هـــــــــــــــــ ــــا کنه...!‬

 
روز به روز که میگذرد بیشتر عاشقت میشوم

این لحظه های عاشقانه که میگذرد بیشتر محو عشق بی همتای تو میشوم

کسی نیست مانند تو ، گرچه نمیگردم به دنبال یکی مثل تو،

اما اعتراف میکنم که یار وفاداری نیست در دنیا غیر از تو!

بگذار خیره شوم به چشمهای زیبای تو ،

نمی بخشم چشمهایم را اگر لحظه ای جز چشمانت خیره شوند به اطراف تو

 

 

هر روز که می آمدم ،هرچقدر هم که دیر، منتظرم می ماندی

من را روی پایت می گذاشتی و از غم هایم می پرسیدی


و من برایت می گفتم از درد بی پدری ، من می گفتم و شما


آرام آرام اشک می ریختی و نوازشم می کردی


دستهای مهربانت درد قلب کوچکم را تسکین می داد


برایم از دختری قصه می گفتی که تسکینی بر دردش نبود


و این بار با هم گریه می کردیم . . .


حالا هر وقت که دلم می گیرد با جای خالیت نجوا می کنم . . .


....:::::: بابای مهربانم بیا ،بی تو دنیا جای خوبی نیست :::::....

 

 

 

با شمایم ! مردمان سرد این وادی

چه خوب و مهربان بودید یک وقتی


حالا چرا دل هایتان بی رنگِ بی رنگ است ؟


احساستان با حجمی از شهوت هماهنگ است


مردان با غیرت ......... کجا رفتید ؟!


از نسلتان..... مردی..... به جا مانده است ؟


زن های .........با عفّت ........... کجا رفتید ؟


حُجب و حیا و شرم و زیبایی کجا رفتید ؟


وای ........... از زمانی که در آن هستیم


وای از هجوم رنگ رنگ ِ فقر ِ انسان ها ...

---------------------------
گویی خدا هم خسته از ما گشته و تنها تماشا می کند ما را ...
 
 

متن قشنگ

 
 
حرفهاش رو که میشنوم ...
 
دلم میخواد تو چشماش زل بزنم و بگم فکر کردی با
 
کی طرفی ؟
 
اونم صادقانه بگه : با یه بچه ...
 
من هم بگم خودتی جناب .
 
اونم بپرسه : بچه ؟
 
بگم : نه ...
--------------
دلم خنک میشه ؟!؟
 
یاد بگیر ، قدر هر چیزی را که داری بدانی،
 
قبل از آنکه روزگار به تو یادآوری کند که:
 
می بایست قدر چیزی را که داشتی، میدانستی ...
 
پرواز آفتاب و نسیم و پرنده را

می دانم و صفای دلآویز دشت را

اما، من این میان

پرواز لحظه ها را،

افسوس میخورم

پرواز این پرنده ی بی بازگشت را ...

آتش از اندوه هجران بهتر است

بی قرارم کردی و گفتی صبوری بهتر است

من نمی دانم کجا خواندم ، که یادم داده است ؟

یار وقتی در کنارت نیست ، کوری بهتر است ...
وقتي دلم به درد مياد و کسي نيست به حرفهايم گوش کند،
وقتي تمام غمهاي عالم در دلم نشسته است،
 
وقتي احساس مي کنم دردمند ترين انسان عالمم...
 
وقتي تمام عزيزانم با من غريبه مي شوند...
 
و کسي نيست که حرمت اشکهاي نيمه شبم را حفظ
 
کند... وقتي تمام عالم را قفس مي بينم...
 
بي اختيار از کنار آنهايي که دوسشان دارم.. بي
 
تفاوت مي گذرد...
 
 
من در این دلواپسی ها نشسته ام تنها....
 
می خواهم با تو سخن بگویم....
 
می خواهم باز چهره ات را با همان لبخند کودکانه
 
ببینم...
 
می خواهم هر چه انتهایش به اسم تو و یاد تو ختم می
 
شود...
 
شعر هایم ناتمام ماندن
 
د...اسیر دلتنگی شدم من...
 
و خواب مرا به رویای با تو بودن می رساند...
 
کاش خیابان های شلوغ سهم ما نبود...
 
اما..غصه ای نخواهم خورد...اشکهایم را برای شانه
 
های تو ذخیره خواهم کرد...
 
حرف های ناتمامم را به روی دیوار قلبم حک می کنم
 
و با دیدنت همه را تکمیل می کنم...
 
پاییز از راه می رسد و ما دوباره به بودن و رسیدن به
 
انتهای جاده ی سرنوشت می اندیشیم...
 
یک روز احساس کردم اگر اورا با یک غریبه ببینم تمام
 
شهر را به آتش خواهم کشید.........
 
اما امروز حتی کبریتی هم روشن نمیکنم تاببینم او
 
کجاست و با کیست.............
 
روزی که به دنیا آمدم در گوشم خواندند اگر می
 
خواهی در دنیا خوشبخت شوی همه را دوست بدار.....
 
 
....حال که دیوانه وار دوستش دارم می گویند فراموش
 
 
کن!!!!!!!
 
 
 
همیشه مهم توبودی اگه غروری بود برای تو بود......
 
 
اگه احساسی بود بازم برای تو بود....
 
ومن قانع به یه نگاهت بودم........نگاهی که همیشه
 
 
یه چیزی شبیه غم غریب یا یه غروب پاییزی توش
 
 
بود .........
 
 
یه حسی بهم میگفت باهات نمی مونه وحالا نمیدونم
 
 
حرفات رو باور کنم یا کارات رو.......
 
دل به کلمات عاشقانت بسپارم یا از کارای نا مهربونت
 
 
دلگیر بشم.......
 
 
می بینی هنوز هم برنده ی این بازی تویی و هنوزم دل
 
 
من نمیخواد مرگ عاطفه هارو باور کنه.......
 
فریاد زدم دوستت دارم صدایم را نشنیدی!
 
اعتراف کردم که عاشقم ، جرم مرا باور نکردی!
 
گفتم بدون تو میمیرم ، لبخندی تلخ زدی !
 
از دلتنگی ات اشک ریختم ، چشمهای خیسم را ندیدی!
 
چگونه بگویم که دوستت دارم تا تو نیز در جواب
 
 
بگویی که من هم همینطور!
 
چگونه بگویم که بی تو این زندگی برایم عذاب است ،
 
 
تا تو نیز مرا درک کنی!
 
صدای فریادم را همه شنیدند جز او که باید میشنید!
 
اشکهایم را همه دیدند!
 
آشیانه ای که در قلبت ساخته ام تبدیل به قفسی شده
 
 
که تا آخر در اینجا گرفتارم!
 
گرفتار عشقی که باور ندارد مرا ،
 
فکر میکند که این عشق مثل عشقهای دیگر این زمانه
 
 
خیالیست ، حرفهای من بیچاره دروغین است!
 
 
 
حالا دیگر آموخته ام که کلام دوستت دارم را بر زبان
 
 
نیاورم ، دیگر اشک نریزم و درون خودم بسوزم !
 
 
اگر دلتنگت شدم با تنهایی درد دل کنم و اگر مردم
 
 
نگویم که از عشق تو مردم !
 
 
اما رفتنم محال است ، عشق که آمد ، دیگر رفتنی
 
 
نیست ، جنون که آمد ، عقل در زندگی حاکم نیست!
 
آنقدر به پایت مینشینم تا بسوزم، تا ابد به عشقت
 
 
زندگی میکنم تا بمیرم !
 
 
گرچه شاید مرا به فراموشی بسپاری ، اما عشق برای
 
 
من با ارزش و فراموش نشدنیست است
 
 
کاش کودک بودم تا بزرگترین شیطنت زندگی ام نقاشی
 
 
روی دیوار بود
 
 
ای کاش کودک بودم تا از ته دل می خندیدم نه اینکه
 
 
مجبور باشم همواره تبسمی تلخ برلب داشته باشم
 
 
ای کاش کودک بودم تا در اوج ناراحتی و درد با یک
 
 
بوسه همه چیز را فراموش می کردم
 
 

متهای  قشنگ


بی خیال تمام هیاهوی اطراف

بر ساحل زندگی قدم می زنم

بی خیال فکر تو

دنیای خود را نقاشی می کنم

بی خیال تمام آنچه باید باشد

نگین عشق را بر انگشت خود می آویزم

بی خیال همه رفت ها

به داشته های خود دل می بندم

اما

بگذار قدم بزنم...

قدم هایی سرشار از احساس بر ساحل زندگی

این روزها...

غروب عشق برای من

حیات دوباره خورشید

در آنسوی آسمان بودن ها؛ بر ساحل زندگیست!

نسیم دریا بر لبانم می نشیند

با خود می اندیشم

گویا

عشق در همین حوالی ست...

و باز می گویم

شاید

تا غروب عشق

نیمروزی باقی ست...



برای نمایش بزرگترین اندازه كلیك كنید




به همه چیز عادت می کنیم

به داشته ها و نداشته هایمان

خیلی طول نمی کشد که

جلوی آینه زل بزنی به خودت

موهایت را کنار بزنی

و با خودت بگویی

اصلا مگر داشتی اش

مگر از اول بود ؟!

که بودن و نبودنش مهم باشد














روزگاری خواهد رسید...

همچنان که در آغوش دیگری خفته ای...

به یاد من...

ستاره هارا خواهی شمرد تا آرام شوی!

دلت هوایم را خواهد کرد...

به یاد خواهی آورد با هم بودن هایمان را...

به یاد خواهی آورد خنده هایم را...

به یاد خواهی آورد اشک هایم را...

مطمئنم در آن لحظه در دلت میگویی: من تو را میخواهم!




 







می خندم!

دیگر تب هم ندارم

داغ هم نیستم

دیگر به یاد تو هم نیستم

سرد شده ام

سرد سرد

نمی دانم

شاید…

شاید دق کرده ام!

کسی چه می داند…

بی حسم کردی.... نسبت به تمام حس های دنیا...!







 







گاهی سکوت

یعنی اما … یعنی اگر …

یعنی هزار و یک دلیل که “دل” میترسد بلند بگوید

http://s2.picofile.com/file/7212056020/normal_Avazak_ir_Love264.jpg

دلت را سپردی به من و وعده همیشگی دادی،

گفتی که با من همیشه چشمه زلال عشق در قلبت میجوشد؛

گفتی همیشه آرامی همیشه به امید بودنم زنده میمانی؛


 

http://s1.picofile.com/file/7218299993/149603_166412540064332_162908583748061_327183_6221028_n.jpg

وای از دست این تنهایی، وای از دست این دل بهانه گیر

وای از دست این لحظه های نفسگیر ،ای خدا بیا و دستهای سردم را بگیر

خسته ام ، باز هم دلم گرفته و دل شکسته ام


چشمهایت را ببند ،

در دلت با خدا سخن بگو ،

به همان زبان ساده ی خودت سخن بگو ؛

هرچه میخواهی بگو ، او میشنود ...

شاید بخواهی تورا ببخشد ،

یا آرزویی داری ،

شاید دعایی برای یک عزیز و یا شکرش ،

بگو میشنود . . .

این لحظه ی زیبا را برای خودت تکرار کن ؛

پرواز دلت را حس خواهی کرد ...






برای نمایش بزرگترین اندازه كلیك كنید






ناشنوا باش وقتی همه

از محال بـودن آرزوهایت سخن می گویند...










این روزها

بیشتر از هر زمانی

دوست دارم خودم باشم !!

دیگر نه حرص بدست آوردن را دارم

و نه هراس از دست دادن را .....

هرکس مرا میخواهد بخاطر خودم بخواهد

دلم هوای خودم را کرده است ...

همین...



برای نمایش بزرگترین اندازه كلیك كنید



آهسته بیا

چیزی هم ننویس


نظر هم نگذار


همان که بخوانی بس است


من به بی محلی آدمها عادت دارم












خدایا

ماهت رو به اتمام است و گناهانم رو به ازدیاد!!


در این ساعات پایان میهمانی


میهمان جامانده‌ات را با غفران و بخششت بنواز
....






متن های عشقی

 

پــــــــــــــــــاییز آمده است پشتِ پــــــــنجره !!!

بـــــــــیا برویم کـــــــــمی قـــــــــدم بزنیم...

نـــــــــگران نـــــــــــــــــــــباش... !!!

دوبــــــــــاره بـــــــــــازمی گردانمَت

به قـــــــاب عـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــکس

 http://axgig.com/images/29904282129246872305.jpg

 بــــــــــــــــــــــــــــــاکی نیست !!!

بگذار به ســـــخره ات گــــــــــــــــــــــــــــیرند !!!

بــــــــــــــــــــگذار تــــــــــــــــــــــــــــــو را نــــــــــــــــفهمند ...

تو بمان، تمام کوچه ،ابر، باران ، آسمان ،کفشدوزک پنهان میان دو برگ

هــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــمه شــــــــــــــــــــــاهدند... !!!

عـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــشق ،

تنها پیراهنی بود که به تــو می آمد... !!!

 http://axgig.com/images/90222137599847368586.jpg

ســـه چیز را بـرای هیچکس آرزو نــــمیکنم ...

تـــــــــــــــــــــــــنهایی‌ ...  

سـه روزِ بــــــــــــــــــــــــارانی ...

و این دو سوال ، مــــــیایی ... ؟؟ نـــــــــــمیایی ...؟؟

 http://axgig.com/images/91572144256200021470.jpg

  مقداری طــــــــــناب دار در خـانه هــــــــــست !!!

می آیی طـــــــــناب بازی کـــــــــــــنیم ...

یــا گـــــره اش بــــــزنم به سـقف ... !!!

 http://axgig.com/images/32101077237602489713.jpg

 آخـــــــــــــــــــرین تـصمیم مــــــــن ...

دســــــت های تـــــــــــــــــــو بود ... .

گرفــــــتمو دور شــــــــــدم ... !!!

 http://axgig.com/images/51397150385710864486.jpg

نه هـــــــــوا ابــــــــــــــــريست ... !

نه بـــــــــــــــــارانی مــــــــــــــــــی بارد .. !

پس بــــهانه دلــــم برای اين همه ســـنگينی چـــــــيست ...!!!؟

 http://axgig.com/images/06327761551438491556.jpg

 جهنــــــــــــــــمـی بــــــــــــپا میکند...

دلـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم ،

وقــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــتـی ...

شــــــــــــــــــــــعر‍ی بیــــــاید و...

تـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــو،

میان آن نـــــــــــــــــــــــــــبــــاشــــی ...!!!

 http://axgig.com/images/63257277334026003720.jpg

بزرگترین اشتباهم این بود، که التماست کردم بمانی ... !!!

نـــــــــــــــــــــــــمى ارزیدى... !!! 

دیـــــــــــــــــر فــــهمیدم ... !!!

 http://axgig.com/images/49990672514783521738.jpg

 کلاغ ...

به خانه ات برس ... .

قصه ی من تمام شد ... !!!

یکی تمام بود و نبودن هایم را ...  

یک جــــــــــا برد... !!!

 http://axgig.com/images/22805489581548135247.jpg

هـــــــــــمیشه در حالی که

یه عــــــــــــالمه حرف بــــــــــیخ گلوت چسبیده

یه عـــــــــــــــــــــــــالمه اشـــــــــــــک تــوی چشماته

یه عــــــــــــــــــــــالمه حــــــــــــسرت توی دلـــــــت تلنبار شده

باید بــــگی : خــــبخـــــــــــــــــــدافظ

 ...


دوســـــــت داشتن ها،

ربطی به دیــــــدن نداره ...

آدم هــــــــــ ـــــــ ـــــــ ــــــــا ،

خــــــــدا را هم دوست دارند هــــنوز...

مــــثل مــــــــــــــن کــه تـــــــــــــــــــــــو را...!!!

http://axgig.com/images/77795168145245322525.jpg

نـــــفس مـــــیکشم ...

پــــــلک مــــــیزنم ...

بـــــــه تــــــــــو فکر میکنم .

...

نـــــفس مـــــیکشم ...

پــــــلک مــــــیزنم ...

بـــــــه تــــــــو فکر میکنم .

...

و اینها کارهای غیر ارادی است ، که...

نمی توان جلوی هــــــــــیچ کدام را گرفت ... !!!

http://axgig.com/images/11200204027121245493.jpg

بــــــهانه گـــــــــــیره زبـــــــــــــــان نفهم ... 

دلـــــــــــــــــــــــم را مــــــــــــــــــــــــــــیگویم ... !!!

آخـــــــــــر تــــورا از کــــــــــجا برایش بـــــــــــــیاورم ... ؟؟؟

http://axgig.com/images/06285406282376162122.jpg

بـــــــــــــــــــــیا با پـــــــــــــنجه راه برویم ...

روی تـــــــــــــــــنِ ایـــــــــــــــــن ،دنــــــــــــــیا !!!

بگذار خـــــــــــــــــــــــــــــــــــواب بماند ...

نــــــــــــــــــفهمد از قـــــــــــــــانونش گریخته ایم !!!

و دل بــــــــــــــــــــــــــــــــــــاخته ایم ...!!!

http://axgig.com/images/87722914990190332817.jpg

غـــــــــــــفلت کرده ای مـــــــــــادر ...

پـــــــــــشت این قـــــــــلب عـــــــــــــاشق ،

فرزنــــــــدت آرام آرام جـــــــــــــــــان میسپارد ...

و تـــــــــــــــــــــــــــــــــــو ،

فرامــــــــوش کردن را به او نــــــــــیاموخته بـــــــودی ... !!!

http://axgig.com/images/77041835016138200473.jpg

شــــــــــــــاید آرام تـــــــــــر مــــــــــــیشدم ...

فـــــــــــــــــقط و فــــــــــــــــــقط

اگر مــــــــــــــــــــــــــیفهمیدی ،

شــــــــــــعرهایم به همین راحتی که میخوانی ...

نـــــــــــــــــوشته نـــــــــــــــــــــــــــــــــشده اند ... !!!

http://axgig.com/images/88337273540208944979.jpg

خــــــــــــــــدایا دیـــــــــــــــــدی ...؟!!

کلی بـــــــــاران فرستادی ،

تا این لکه ها را از دلــــــــــــــم بشویی ... !!!

من که گـــــــــــــفته بودم لـــــــــــــــــکه نیست ... !!!

زخـــــــــــــــــــم اســـــــــــــــــــــــت ...

http://axgig.com/images/08626272710086503003.jpg

گـــــــــــــاهی لال مـــــــــــــیشود آدم ...

حـــــــــــــــــرف دارد !!!

ولــــــــــــــــــــی ...

کـــــــــــــــــلمه نــــــــــــــــدارد ...!!!

http://axgig.com/images/11660550588032549512.jpg

خـــــــــــــــــــــــسته ام ...

از بــــــــــــــــس از تـــــــــــــو نوشتم ... !!!

امـــــــشب میخواهم کـــــــــــمی از خودم بنویسم !!!

" چـــــــه کرده ای بــــــــــــــا مــــــــــــــن که ایــن روزها ،

تـــــــ ــــ ــــ ـــــــورا ...

فقط به اندازه ی یــــــــک اشـــتباه میشناسم ... !!! "

http://axgig.com/images/65391658002783326032.jpg

مـــــنتظر هیچ دستی ، در هیچ جـــای دنیا نباش !!!

اشـــکهایت را با دســتهای خــــــــــــــودت پاک کن !!!

که هــــــــــــــــــمه رهــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــگذرند ... !!!

مـــیآیند به گریــــه ات مــــــــــــــــــــی اندازند،

و مـــــــــــــــــــــیروند ...!!!

مـــــــــــــنتظر نـــــــــــــــــــــــــباش ...

http://axgig.com/images/78550794472656157768.jpg

دل تـــــــــــــــباه شد در وعـــــــــــــده های آمدنت ...

وَعــــــــــــــــده دیگر نـــــــــــمی خواهم ... !!!

هــــــــــــــمین امـــــــــروز بــــــــیا ... !!!

http://axgig.com/images/80414101902353875376.jpg

شــــــــــــــــــب که می شود ...

شـــــــــــــــــــــــــــــروع می شود ،

ای کـــــــــــــــــــــــــــــاش هایِ من ...!!!

http://axgig.com/images/27978222303672407268.jpg

بودنت در کنارم ، یعنی اوج دلـــــــــــــــــتنگی ... !!!

برای لــــــــــحظات بـــــــــعدی که قـــــرار است ،

نـــــــــــــــــــــــباشـــــــــــــــــی ... !!!

http://axgig.com/images/77955680467959632126.jpg

تــــــ ــــ ــــ ـــــــنها ...

جاذبه ی نــ ـــ ــگاه تو بود ...

که مــــــ ــــ ــــ ــــــــــــــــــرا ...

به شـــ ـــ ـــ ـــــــــعر مـــ ــــ ـــی انداخت !

.

.

.

بـــــ ـــــ ــــ ــــــی تـــــ ـــ ــــ ـــــــــــو ،

حرفــــ ـــ ــــ ــــــی نــ ــــ ـــــــــیستـــ ــــ ـــــــــ ... .

http://axgig.com/images/03002850139426860500.jpg

ایـــــــــــــــــن روزها اگر گــــــــــوش ِ دلـــــــــــت را تیز کنی ،

فـــــــــــــقط یـــــــــــــــک چیز خواهی شـــــــــنید...

" دوســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــتت دارم "

گــــــــــلایه از تکراری بـودنش نــــــــــــــــــکن ... !!!

مـــــــــــــــــــــــــــشکل از مــــــــــــــن نیست ...

تو زیـــــاد دوســــــــت داشتنی هـــــــــــــــــــــــــستی ... !!!

http://axgig.com/images/85363712686287183284.jpg

چـــــه راحت زیر چــــــــــــــــــــــــترم آمدی ...

و چه شــــــــــــــــــــــاد بودم از با تــــــــــــــــــو بودن !!!

اما وقــــــــــــــــــــــــتی گـــــــــــــــــــــــــــفتی ،

" خــــــــــــــــداحـــــــــــــــــــــــــــــــــافظ "

برایــــــــــــــــــم چه ســــــــــــــــــــخت بـــــــــــــــود ...

بـــــــــــــــــــاور اینکه بودنت بـــــــــــــــخاطر بـــــــــــاران بود ... !!!

http://axgig.com/images/86188634856001893922.jpg

ســــــــــــــــــــــــالها دویـــــــــــــــده ام ... !!!

با قــــــــــــــــــلبی معلق و پــــــــــــــــــــــــایی در هوا ...

دیـــــــــگر طاقت رویـــــــــــــــــــــــاهایم تــــــــــــــمام شده است !!!

دلــــــــــــــــــــــــــــــــم رســــــــــــــــــــــــــــــــــــــــیدن می خواهد ... !!!

http://axgig.com/images/99220118202757862255.jpg

رفــــــــــــــــــــــــــــــــــتی ،

اما پـــــــــــــنجره را تــــــــــا قـــــــــیامت بــــــــــــــاز میگذارم ... !!!

شــــــــــاید یـــــــک روز از خـــــــــــــم کوچـــــــــــه نـــــــمایان شوی ،

و بــــــــــــــــــرایم دســـــــــــــتی تـــــــــــــــکان دهی ...!

http://axgig.com/images/04589775620091597096.jpg

حـــــــــــــــواسم را پـــــــــــــرت کرده ای ...

آنــــــــــــــــــــقدر دور کـــــــــــــــــــــه دیگر ، 

یــــــــــــــــــــــــــادم نــــــــــــــــــــــــــــیست !!!

" تــــــــــــــــــــــــــــــو " رفــــته ای و " مـــــــــــــن " ...

حـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــواسم نیست !!!

http://axgig.com/images/17461226529795105527.jpg

چـــــــــــــطور مـــــــــیتوان به تـــــــــاول های پا گفت ...

که تـــــــــــــــــــــمام مسیر طــــی شده !!!

اشـــــــــــــــــتباه بــــــــــــــود ... !!!

http://axgig.com/images/21781311491855540452.jpg

اشـــــــــــــــــــــتباه از مـــــــــــــــــــــــــن بود ...

پــــــــــــــــــــــــــر رنگ نوشته بـــــــــــــــــودمت ... !

به ســــــــــــــــــــــــــــــــــختی پاک مـــــــــــــــــــــیشوی ... !!!

http://axgig.com/images/28120368333690560221.jpg

زمــــــــــــــــــــــــــــــــــین ...

خــــــــــــــــــــــــمیازه ای بکش به زیر پــــــــای من ... !!!

فـــــــــــــــــــــــــــــــــقط هـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــمین ... .

http://axgig.com/images/88182806982109332088.jpg

چقدر کـــم توقـع شـــــــــــــــــده ام !

نـــــه آغوشـــت را می خواهم ...

نــــــــــه یــــــــــــــــــک بـــــــوسه ...

نـــــــــــــــه دیگر بــــــــــــــــــودنت را ... !!!

همین که بـــــــیایی ،

و از کــــــــــــــنارم رد شوی ...

من نمی دانم این دلتنگی دلتنگی که می گویند چیست ؟!!!

همین حسه مـــــــــــبهم نــــــــــفس گیری ،

که دامـــــــــــــــــــــــــن گیرمان مـــــــــــــیشود ...

وقتی چــــــــــــــــیزی را ،

کـــــــــــــــــــــــــسی را ،

جایی جــــــــــــــــا گذاشته ایم !!!

همان دلــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــتنگیس ...؟؟؟

http://axgig.com/images/19376403573769601273.jpg


یک وقت اشتباهی مرا از خــاطرت ،

پـــــــــــــــــــــاک نـــــــــــــــــــــــــکنی ...!!!

هر وقت پـاک کن دســـــــــــــــــــــــــتت بـــــــود ،

بـــــــــــــــــــــــــــــــــــگو ...

از روی کــــــــــــــــاغــــــــــــــــذت ،

بــــــــــــــروم کنـــــــــــــــــــــــــــــــــــار !!!

http://axgig.com/images/89182663444791557755.jpg


بـــــــــــــــــــــــــــــــــــغض کرده ام !!!

این بــــــــــــــغضه لــــــــــــــــعنتی ،

با هیچ چیز نـــــــــــــــــــــمی شکند !!!

جــــــــــــــز با صدای تـــــــــــــــــــــــــــــــــو ...

صـــــــــــــــــــــــــــــــــــــدایت را مــــــــــــــیخواهم !!!

هـــــــــــــ ـــــــــــ ـــــــــــ ـــــستی ...؟!!!

http://axgig.com/images/61083196617473094528.jpg


امـــــــــــــشب هیچ چیز نــــــــمی خواهم ... !!!

نـــــــــــــــــــــه آغــــــــــــــــــــــــــــــــوشت را ...

نه نـوازش های عــــــــــــــــــــــاشقانه ات را ...

نه بــــــــــــــــــوسه های شـــــــــــیرینت ...

فـــــــــقط " بـــــــــــــــــیا " ...

میخواهم تـــــــــــا ســـــــــــــــــــــــــــــحر

به چـــــــــــشم های زیبایت خــــــــــــــــیره بمانم ...

هـــــــــــــــــــــــــــــــمین کافی است !!!

بــــــــــــــــــــــرای آرامــــــــــــــــــــش قـلب بی قرارم !!!

تــــــــــ ـــــــــــو " فـــــــــقط بـــــــــ ـــــــــــ ـــــــــیا " ...

http://axgig.com/images/45921561476116560454.jpg


دوســــــــــــــــت دارم ...

یــــــــــــــــــــــــــــــــــــکی ،

آرامــــــــــــــــــ ــــــــــــ ـــــــــــ ــــــــــــ ،

در گـــــوشت بــــــــــگوید ...

کــــــــسی اینــــــــــــــــــــــــــــجاست !!!

کـه گـــــــــــــاهی ،

عـــــــــــــ ـــــــــــ ـــــــــــجیب

دلش تــــــــــــــ ــــــــــ ـــــــــــ ــــــنگ می شود ...

http://axgig.com/images/49570162875390731729.png


با گفتن یک " دوســـــــــت من جـــــــــایت خـــــــــــالیست "

نه جای من پـــــــر میشود و نـه از عمق شــــــــادی هایت کــــــــمتر ...!!!

فـــــقط دلـــــــــــــــخوش مــــــــــــــیشوم کـــــــه ...

هـــــــنوز بـــــــــــــود و نـــــــــــــبودم بــــــــــــــــرایت مهم است ... !!!

http://axgig.com/images/40685726700530862177.jpg


بــــــــ ــــــــــــی تــــــــ ــــــفاوت بــــــــــــــــاش ...!!!

بـــــــ ــــــ ـــــه جـــــ ـــــ ــــ ــــــــــهنم ... .

مـــــــــــــــــگر دریـــــــ ــــــا مُـــــ ــــــرد از بـــــــ ـــــی بارانی ...؟!!!

http://axgig.com/images/78049319511409488445.jpg

کـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــافیست !!!

مرا به آرامش مـــــــیرساند ،

حــــــــــــــــــــتی ...

اصطکاک ســـــــــــــایه هــــــــــایمان  !!!

خــــــــــــــــــــــیابان ،

کــــــــــــــــــــــــــــــــــوچه ،

دوستت دارم های واقـــــــــــــــــــــــــــعی ،

نـــــــــــــــــــگاه های پـــــــــــــــــر از مــــــــــــــــعنی ...

هیچ کدام به درد من نــــــــــمی خورند ... !!!

من " خــــــــــــــــــــودت " را می خواهم !!!

مـــــــــــــــــــــــــــــــی فهمی ... ؟؟؟ !

خـــــــــــــــــــــــــــــــــــــودت را ... 

http://axgig.com/images/75786133652731967073.jpg


دلـــــــــم ذره ای ،

" مــــــــــــــردن " مــــــــی خواهد ... !!!

فــــــــــــــــــــقط مـــــــــــیخواهم بــــــــــبینم ،

مـــــــــــــــــــــــــــــــــــــن اگـر نـــــــــــــــــــــباشم ...

تــــــــــــمآم مـــــــــــــــشکلات حـــــــــــــــــــــــل مـــیشود ... !!!؟

http://axgig.com/images/84784019436487987032.jpg


" زنــــــــــــــــــدگیم " را مـــــــــــی بوسم و ،

مــــــــــــــــی گذارم کــــــــــــــــــــــــــنار ... !!!

به دردم نـــــــــــــــــــــــــــــــــخورد ... !!! 

http://axgig.com/images/80793698112805262443.jpg


دَمَــــــــــــــــــــــــش گـــــــــــرم !!!

بـــــــــــــــــــاران را مــــــــــــــــــــی گویم ... 

به شــــــــــــانه ام زد و گــــــــــــفت :

خــــــــــــــــــــــــسته شـــــــــــــــدی ... ؟؟؟

امــــــــروز را تو اســــتراحت کن ...

من به جــــــــــــایت مـــــــــــــی بارم ... !!!

http://axgig.com/images/39960075012062452724.jpg


آنـــــــــــقدر نـــــــــــیستی ،

که گــــــــــــاهی حــــــــــــس میکنم ،

عشق را نـــــسیه به من داده ای ... !!!

" بـــــــــــــــ ـــــــــ ـــــــــــ ـــــــــــــی تـــــــــــــــــــابم " ... !

نـــــــــــــــقد مـــــــــــــی خواهمت ... !!!

http://axgig.com/images/15591214094967470393.jpg


تا چشم کار میکند ، نـــــــــــیستی ...

این غم انگیزترین چــــــــــــــــــــــــــیزیست ، 

که مــــــــــــــــــــــیشد دیــــــــــــــــــــــــــــــــــد ...

کاش کـــــــــــور بــــــــــودم ،

چشمـــانم را بـــــــــی حضورت نـــــــــــمی خواهم ... !

 دلـــــــــ ــــــــــــ ــــــــــ ـــــــتنگی نــــــــــــــــــــــــــــــــــــبودنت را ،

به رخ لــــــــــــــحظه هایم مــــــــــــــــیکشند ... !!! 

http://axgig.com/images/82974503830808636432.jpg


بـــــــــاز هم " خـــــــــــــــــیال " تــــــــــو ، 

مـــــــــــــــــــــــرا ،

" بـــــــــــــــــــــرداشت " !!!

کــــــــــــجا مـــــــی برد نمی دانم ... !!!

آهـای نـــــارفیق ...

بازیـــــــــت که تـــــــمام شد ...

مـــــــــــــــــــــــــرا دوبـــــــــــــــــــــاره

بـــــــا همین لــباس 

بی قرار دیــــــــدنِ دوبـــاره ات

بر ســـر شـــــعرهایم بــــــــــنشان ... !!! 

http://axgig.com/images/67935984274210093280.jpg

هر چقدر بیشتر میخواهمت ...

دورتــــــــــــــ ــــــــــــــــر مـــــــــیشوی ... !!!

بــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــــــــرگـــرد ...

قول میدهم دیــــــــــــــگر ...

دوستت نــــــــــــ ـــــــــــداشته باشم !!!

http://axgig.com/images/50208029357606885206.jpg

مـــــــــــــــــــــــــــــی دانـی ... ؟

به رویـــــــــــــــ ــــــــــــــــــت نــــــــیاوردم ...

از همان زمانی که " تــــــــــــو " به " مـــــــــــــــــن " ،

گفتــــــــــــــــــــــی " شـــــــــــــــ ــــــــــــــــما "


فـــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــــــهمیدم پـــــــــــــــای

" او "

در مــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــیان است ... !!!

 

http://axgig.com/images/53131759771509283410.jpg

من اگه خــــــــــــــــــــــدا بودم ...

یه بار دیگه تموم بنده هام رو میشمردم !!!

ببینم که یه وقت یکیشون تـــنها نمونده باشه ... !!!

و هوای دو نــفره هاروانقدر به رخ تک نــفره ها نـــمیکشیدم ... !!!

 

http://axgig.com/images/21353746613987553381.jpg

من غــــرورم را به راحتی به دسـت نــیاوردم ...

که هر وقت دلـــــــــــــت خواست خــــــــــــــردش کنی !!!

غرور من اگــــــــــــــــــر بـــــــ ــــــــشکند !!!

با تــــــــ ـــــــ ـــــــــ ــــــ ــــــکه هایش ...

شــــــــــــــاهرگ زندگی تو را نیز خواهـــــــــــــــــد زد ... !!!

 

http://axgig.com/images/86523313098541392755.jpg

هوایت را کــــــــــــرده و کــــــمی تـــــــو را میخواهد ... !!!

دل اســـــــــــــــــــت دیـــــــــــــگر ....

یــــــــــــادش رفته است که رفـــــــــــــــــــــته ای ... !!!

 

http://axgig.com/images/57885516178918608976.jpg

فرامــــــــوش کردنت ، ســــــــــــــخت نیست ... !!!

کافـــــــــــــیست دراز بـــــــــــــــــــکشم ،

و چشــــــــــــــــــــم هایم را ، بـبــــــندم ... !!!

بـــــــــــــــــــــــرای هــــــــــمیشه ،


 ببــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــندم !!!


http://axgig.com/images/93496480690510277674.jpg

اي آنکه در نگاهت حجمي زنور داري
کي از مسير کوچه قصد عـــــــــــــــــــبور داري؟

چشم انتظار ماندم، تا بر شبم بتابي
اي آنکه در حجابت درياي نــــــــــــــــــــــــور داري

من غرق در گناهم، کي مي کني نگاهم؟
برعکس چشمهايم چشمي صـــــــــــــــــــبور داري

از پرده ها برون شد، سوز نهاني ما
کوک است ساز دلها، کي ميل شـــــــــــــــور داري؟

در خواب ديده بودم، يک شب فروغ رويت
کي در سراي چشمم، قصد ظـــــــــــــــــــــــهور داري؟



مـــــــــــــــــــــهدی جــــان !

سئــــــــــــــوالی ســـــــــ ـــــــــــاده دارم از حــضورت ...

مــــــــــــن آیــا زنده ام وقت ظـــــــــــــــــــــهورت ؟؟؟

اگـــــــــــــــــر که آمدی من رفـــــــــــــــــــــته بودم 

اســــــــــــیر ســــــال و مـــــــاه و هفته بودم

دعایم کن دوباره جــــــــــــــــــــــان بگیرم ...

بیایم در رکـــــــــــــــــــــــاب تــــــــــــــــــو

بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــمیرم .

فــلا نـــی !!!

بــــــــــــــــــرام از بازار، یه بــــــــــــــغضِ خـــــــــــوب بـخر !!! 

نــــــــــــــه مثله ایــــــــــــــنا که دارم ...

نـــــــــــــــــــــــــــــه مـــثله اینا که هـــــــــــــــــــــــــــــــر روز ...

مــــــــــ ــــــــــ ــــــــــ ـــــــیشکنند ... !!!

http://axgig.com/images/13723208465773541135.jpg

هــــــــــــــــر کـــسی ...

به ســـــــــــهمه خـــــــــــود ...

از دنیا چــــــــــــیزی بــــــــــــــرمی دارد ... !!!

مــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــن از دنـــــــــــــــ ـــــــــــــــــــیا ...

دســــــــ ــــــــت بـــــــــ ـــــــــر داشــــته ام ... !!!

http://axgig.com/images/57549051885878135521.jpg

دلــــــــــــــــــــم ...

پــــــــــــــــــــــــــر از زخـم هاییست ... !!!

کـــــــــــــــــــــــــــــه قرار است ...

وقـــــــــــــــــــــتی بــــــــــــــــــــــــــزرگ شدم ...

فــــــــــــــــــــرامــــــــــــــــــــــــــوششان کــــــــــــــنم ... !!!

http://axgig.com/images/61091128113334487472.jpg

هـــــــــــــــــ ـــــــــــــــی ...

کــــــــــــــــــــــــافه چـــــــــــــــــــــــــــــی ... !!!؟

مـــیز هایت را تـــــــــــــــــــــــــک نــــــــفره کـــــــــــــن !!!

نـــــــــــــــــــــــــــــــــمی بـــــــــــــینی ... !!!؟

هــــــــــــــــــــــمه تــــــــــــــــــــــــــــنهاییم ...!!!

http://axgig.com/images/15690921362880759573.jpg

بـــرای بـــعضی دردها...

نـــه می توان گریــــه کرد ، نــــه مـی توان فریـــــــــاد زد ... !

بــــرای بـــــــــــعضی دردها ...

فـــــقط می توان نــگاه کرد و بی صدا ،

شـــــــــ ـــــکـــــــــــ ـــــــــــســـــــ ــــــــــت ... !!!

 

http://axgig.com/images/75624422240434046422.jpg

 

اینهم برای اهل دل

زیر باران قدم زدم
صدای پای من،
با صدای چکه های باران 
یکی می شد . 
من هم با باران یکی شدم.
باریدم. 
باران بارید 
و من با ابر یکی شدم 
گریستم . 
برای خودم .
برای تو .
برای پرنده کوچکی که باران لانه اش را از او گرفت ..
برای مظلومیت همه آنهایی که خیس بودند ...
زیر باران قدم زدم . 
از خود می پرسیدم :
من و باران که با هم رفیقیم ؟!
پس از چه روست که من امشب دلگیرم ؟ 
باران صدای قدم هایم را می شست و می برد . 
و من در صدایی جدید پیچیده شدم 
صدا را نمی شناختم ؟ 
این جا کجاست ؟ 
حتی باران نیز دیگر با من سر رفاقت ندارد . 
به صدای قدم های باران گوش می کنم 
تنها 
از این طریق است که می توانم راه بازگشت را بیایم.
 




هوایـــــــــــــــــــــ ــــت را کرده ام


کمی "هــــــــــــــا" کن


مــی دانـــی


اگـــر هنوز هم تورا آرزو می کنم


برای ِ بـی آرزو بودن ِ من نیستـــ !!

شــایـــــد

آرزویــی زیبـــاتــر از تـــ ــــو ســراغ ندارم


لب هایت طعم سیب می دهند !

.
.
.

میخواهی آدمم كنی؟



نقاش نیستم ولی

تمام لحظه های بی تو بودن را

درد می کشم

آهای ِ روزگار !!

برایم مشخـــص کن

اینبــار کــدام سازت را کوک کــرده ایی تا برایم بزنـــی

می خواهـــم رقصــم را با سازت

هماهنگ کنم ... !!

کاری به کار عشق ندارم من هیچ چیز و هیچ کسی را دیگردر این زمانه دوست ندارم انگار این روزگار چشم ندارد من و تو را یک روز خوشحال و بی ملال ببیند زیرا هر چیز و هر کسی را که دوست تر بداری حتی اگر که یک نخ سیگار... یا زهرمار باشد از تو دریغ می کند پس من با همه وجودم خودم را زدم به مردن تا روزگار ، دیگر کاری به کار من نداشته باشد این شعر تازه را هم.... ناگفته می گذارم... تا روزگار بو نبردگفتم که کاری به کار عشق ندارم!
دلــــم

برای خودم ســـوخت

وقتـــی

شــــما صدایـــم کردی..


9u6n5bxt0z5kt49br1.jpg
اگه نیایی
می دونم آسمون رنگ چشای تو داره
می دونی شب مهتابی پیش تو کم می یاره
می دونم مرغهای ساحل واسه تو دم میزنن
می دونی شن های ساحل واسه تو جون میبازن
می دونم اگه بری همه اونا دق می کنن
می دونی بدون تو یه کنج غربت میمیرم
می دونم با رفتنت آرزوهام سراب میشه
می دونی اگه نیای بدون تو چه ها میشه
می دونم اگه بخوای می تونی باز تو بیای
تو بیای پا بزاری بازم روی دوتا چشام

کودک زمزمه کرد: خدایا با من حرف بزن. و یک چکاوک در مرغزار نغمه سر داد. کودک نشنید.او فریاد کشید: خدایا! با من حرف بزن صدای رعد و برق آمد. اما کودک گوش نکرد. او به دور و برش نگاه کرد و گفت خدایا! بگذار تو را ببینم ستاره ای درخشید. اما کودک ندید. او فریاد کشید خدایا! معجزه کن نوزادی چشم به جهان گشود. اما کودک نفهمید. او از سر ناامیدی گریه سر داد و گفت: خدایا به من دست بزن. بگذار بدانم کجایی.خدا پایین آمد و بر سر کودک دست كشید. اما کودک دنبال یک پروانه کرد. او هیچ درنیافت و از آنجا دور شد

 براي نمايش بزرگترين اندازه كليك كنيد

جدایی درد بی درمان عشق است
جدایی حرف بی پایان عشق است
جدایی قصه های تلخ دارد
جدایی
ناله های سخت دارد
جدایی شاه بی پایان عشق است
جدایی راز بی پایان عشق است
جدایی گریه وفریاد دارد
جدایی مرگ دارد درد دارد
خدایا دور کن درد جدایی
که بی زارم دگر از اشنایی

 

دفتري بود كه گاهي من و تو
مي نوشتيم در آن
از غم و شادي و روياهامان
از گلايه هايي كه ز دنيا داشتيم
من نوشتم از تو:
كه اگر با تو قرارم باشد
تا ابد خواب به چشم من بي خواب نخواهد آمد
كه اگر دل به دلم بسپاري
و اگر همسفر من گردي
من تو را خواهم برد تا فراسوي خيال
تا بدانجا كه تو باشي و من و عشق و خدا!!!
تو نوشتي از من:
من كه تنها بودم با تو شاعر گشتم
با تو گريه كردم
با تو خنديدم و رفتم تا عشق
نازنيم اي يار
من نوشتم هر بار
با تو خوشبخترين انسانم…
ولي افسوس
مدتي هست كه ديگر نه قلم دست تو مانده است و نه من!!!
 




rzyng7qgps1gor7a38g.jpg

چشمانم به نگاهت حسودی می کنند

و نگاه مشتاق و تشنه تو

به دستان گریزان من

ناگسستنی است..

چقدر خستگی ناپذیرست...

آشوب نگاه تو..
نمی ذارمـــ ـــــــ تو رو از » مــــــــــن » بگیرند

حتی تو عالــــــــم عکســ و نقاشی
ــ

روی پیشونیــــ سر نوشته


تو باید فقطــــــــــــــــ مالــــــــ خودم باشیــــــــ ـــــــــ


rp2phyf9nm3rdhdipqbr.jpg


نمیشکنم.

تنها ،

گاهی ،

مچاله می شوم....


h0csoyrqdzjq2gnxbue.jpg


من ســراپا همـــه زخمــم ،

تـــو ســراپا همــــه انگشت ِ نــوازش بــاش......


ksnhc3042lf59aasok3h.jpg

گاهی دست " خـــودم " را می گیرم،می برم هوا خوری

" یــاد " تو هم که همه جا با من است

" تنــهایــی " هم که پا به پایم میدود...

میبینی؟

وقتی که نیستی هم جمعمان جمع است

...



lj0mlf4bqqg60z4lqm0.jpg

دو تا آدم برفی دو طرف رودخونه عاشق هم میشن
از آتیش عشق همدیگه آب میشن تا بلكه وسط رودخونه به هم برسن...
--

تو مرا می فهمی... من تو را می خواهم و همین ساده ترین قصه ی یك انسان است.
تو مرا می خوانی من تو را ناب ترین شعر زمان می دانم و تو هم می دانی تا ابد در دل من خواهی ماند.
--

خوشبختی به كسانی روی می آورد كه برای خوشبخت كردن دیگران می كوشند 
--


نقاشی تو را می کشم ولی به جای رنگ قرمز به قلب فلزی ات ضد زنگ می زنم ! تا از آسیب
اشک

می خـوام که بهـــنام بـدونـه ❤❤❤    که عشق من تنـها اونه

اونـــی که بــاورش دارم        ❤❤❤      سـکوتـمو اون می شـکنـه

بهــــنام من چشاش نازه     ❤❤❤     ابـروهـای اون کـمـونـه

دلش یه دریاست می دونم    ❤❤❤     دوستـش دارم اون مـی دونـه

اینـبار می خوام بهـش بـگم   ❤❤❤     بـدون اون نمـی تـونـم

اگه بیـاد پیـشم باشــه        ❤❤❤       واسـش تـرانـه میـخونـم

می خوام که من پیـشش باشم  ❤❤❤    شریـک زندگیـش بـاشـم

اگه کـه اون قبـول کنـه        ❤❤❤     بشـه تـموم زندگیـم؟

بـراش سـتاره می چـیـنم     ❤❤❤     همیـشه پـیشش می مونم


 

خواب دیدم خواب، اینکه مرده ام ...................... خواب دیدم خشته و افسرده ام

روی من خروار ها از خاک بود ....................... وای قبر من چه وحشتناک بود

تا میان گور رفتم دل گرفت ............................. قبر کن سنگ لحد را گل گرفت

بالش زیر سرم از سنگ بود ................. غرق وحشت، سوت و کور و تنگ بود

ناله می کردم لیکن بی جواب ...................... تشنه بودم تشنه ی یک جرعه آب

خسته بودم هیچ کس یارم نشد ........................ زان میان یک تن خریدارم نشد

هر که آمد پیشم حرفی راند و رفت .............. سوره ی حمدی برایم خواند و رفت

نه شفیعی نه رفیقی نه کسی .......................... ترس بود و وحشت و دلواپسی

آمدند از راه در دم دو ملک ............................ تیره شد در پیش چشمانم فلک

یک ملک گفتا بگو نام تو چیست .................... آن یکی فریاد زد رب تو کیست؟

ای گنه کار سیه دل بسته پر............................... نام اربابان خود یک یک ببر

در میان عمر خود کن جستجو ........................ کارهای نیک و زشت خود بگو

گفتم عمر خود را کردی تباه .............................. نامه ی اعمال تو گشته سیاه

دیگر آنجا عذر خواهی دیر بود ...................... دست و پایم بست در زنجیر بود

نا امید از هر کجا و دل فکار ............................ می کشیدنم به خفت سوی نار

ناله می کردم من زار زار ................................. برایم آماده می کردند گرز را

چهره ی شان بود چه وحشتناک ........................ گفتم کمکم کن ای خدای پاک

ملکی گفتا ببخششی در کار نیست؟ ......................... این که جزء عذاب نیست

گر تو ببینی باز درد و عذاب را ........................ باز یاد خواهی کرد خدایت را

حال به یاد خدایت افتاده ای؟ ........................ حال که به عذاب مبتلا گشته ای!

گفتم بدهید من را عمری دوباره ................ ملکی گفتا ای بدبخت و ای بی چاره

ملکی گفتا دگر ندارد پیشیمانی سودی ................. تو یک عمر در آن دنیا بودی

تو چه کردی با خود این همه عمر ........................ دگر فرصت و بازگشت مرد

دل بستن بدنیا ایمانت بود ........................ عیاشی و جام شراب در کنارت بود

در دنیا به یاد خدایت نبودی؟ ............. با ثروت، دل دختران بی گناه را می بردی

پس بچش طعم مال و ثروت را ............................... تا یاد کنی باز خدایت را

می زدند مرا به چه زدنی و چه نازی ..................... ملکا گفتا ای از خود رازی

ملکا گفتا اینست سزای عیش و نوش ................ می کردی خدایت را فراموش؟

ملکا گفتا اینست سزای بدی ........................... خود را نشان ده گر تو مردی!

گفتم رهایم کنید پشیمانم! .............................. گفتم پشیمان گشته ام زکار خود

بوده ام من جاهل قافل از این روز .......................... کاش به دنیا برگشتی بود!

افسوس دگر نیست راه برگشتی ...................... ملکا گفتا به عذاب مبتلا گشتی؟

باز گریه آغاز کردم و ناله و فریاد .................... باز گفتم ببخش من را ای خدا!

گفتم توانستم ندانستم ................................... وقتی که دانستم دگر نتوانستم!


 

متنهای که به دل میشینه

 

هرکه آید گوید :

گریه کن ، تسکین است

گریه آرام دل غمگین است

چند سالی است که من میگریم

در پی تسکینم

ولی ای کاش کسی می دانست

چند دریا بین ما فاصله است

من و آرام دل غمگینم

دلم پرواز می خواهد

دلم با تو پریدن در هوای باز می خواهد

دلم آواز می خواهد

دلم از تو سرودن با صدای ساز می خواهد

دلم بی رنگ و بی روح است

دلم نقاشی یک قلب پر احساس می خواهد !

سایه ام امشب ز تنهایی مرا همراه نیست


گر در این خلوت بمیرم، هیچ کس آگاه نیست


من در این دنیا به جز سایه ندارم همدمی


این رفیق نیمه راهم گاه هست گاه نیست

یادمان باشد 

وقتی کسی را به خودمان وابسته کردیم

در برابرش مسئولیم...

در برابر اشکهایش

شکستن غرورش

لحظه های شکستنش در تنهایی

و لحظه های بی قراریش

و اگر یادمان برود

در جایی دیگر

سرنوشت یادمان خواهد آورد

و این  بار ما خود فراموش خواهیم شد

لحظه‌ های با تو بودن


 از عمرم حساب نمی شوند


از آخرتم حساب می شوند ، از بهشت

دراز میکشم

خیره میشوم به سقف

اشکهایم میچکند

سر میخورند و میروند به جایی که تو همیشه میبوسیدی …

همیشه در گرگم به هوا،از گرگ شدن فرار میکردیم..


و اکنون ناخواسته،در تمامی بازی ها گرگیم.....


بی آنکه از خودمان بترسیم...!!!!

غصه ی دوری دلدار مرا پیرم کرد 


غم هجران نگارم ز جهان سیرم کرد


گریه کردم ز فراغت گل من باور کن 


 که مرا غربت این شهر زمین گیرم کرد . . .

عجب جوش و خروشی بود عشقت


 خراب باده نوشی بود عشقت


بهشتم را به سیبی داد بر باد 


 عجب آدم فروشی بود عشقت

سکـــوتتو بشکن ، خیلى دلـــم خونـه

بزار دوبـاره صــدات بپیــچه تو خونه

من از سکــوت تو این خونه بى زارم

صـدام بزن خیلى صداتو دوس دارم

صدایم کن تا مرا در آغوش کشد زندگی

همانند پروانه ای سبک در آغوش گلبرگها

صدایم کن تا زیبا شود صدای زندگی

همانند خش خش برگ های پاییز بر سنگفرش خیال

صدایم کن تا بند بند وجودم فدایت شود

آنگونه که حرف نامم را آوا میکنی

صدایم کن تا خشتی تازه نهم برین ویرانه

صدایم کن تا از قفس پرواز کنم سوی آسمان

صدایم کن...

 

مرا یاد نمی کند و باز دلم بی رحمانه می خواهدش

 

چه غرور بی غیرتی داری ای دل من...

صحبت از “دیروز و امروز و فردا” نیست

صحبت از توست و تو یعنی “همیشه”

 

***********

 

یادت که می افتم

از شوق دهان چشمانم آب می افتد

 

*****************

 

پسر : بزرگترین آرزوت چیه ؟

دختر : اینکه عشقمو زیر بارون بغل کنم ! تو چی ؟

پسر : اینکه کسی که زیر بارون بغلش میکنی من باشم …


خورشید را در آغوش گرفته ای


پاهایت را به بوسه دریا سپرده ای


موهایت را به دست نسیم


چه خوش غیرتـــــــم من !


هرکس به طریقی دل ما می شکند

بیگانه جدا دوست جدا می شکند

بیگانه اگر می شکند حرفی نیست

من در عجبم دوست چرا می شکند

ای اشک دوباره در دلم درد شدی / تا دیده ی من رسیدی و سرد شدی


از کودکی ام هر آن زمان خواستمت / گفتند دگر گریه نکن مرد شدی

خدایا!!


این بند دل آدم کجاست؟


که گاهی با


یک اسم


یا حضور یک نفر


و یا با یک لبخند "پاره" میشود...


دلتنگی فقط یک اسم مستعار است


برای تمام حس هایی که


اسمشان را نمی دانیم


و هر کدامشان برای خود یک دلتنگی اند .

 

چند تا عکس از باغچه بالای بام خانه و خودم در ابشار لاشوئی شهرمان تا خانه ما همش 20 دقیقه راه داره

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

عکسهای از خودم ودوستانم در دانشگاه لرستان و به همراه چندتا عکس از باغچه بالای بام خانه

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

نگفتهای دلم


لبخندی که در چهره ام  می بینی معنایش

این نیست که زندگی ام بی نقص است،

بلکه قدردان داشته هایم هستم

و از خدا بخاطر نعمتهایش

سپاسگذارم












تلخ است ،

همه فکر کنند سرت شلوغ است ،

و تنها خودت بدانی چقدر

 تنـــهایی ..
.

 

 

 


به خودش زحمت نمیدهد یك نفر را كشف كند ،

زیبایی هایش را بیرون بکشد ،

تلخی هایش را صبر كند ...

آدمهای امروز،

دوستی های  كنسروی می خواهند !

یك كنسرو كه درش را بـاز كنند ؛

بعد ...یک نفر،

شیرین و مهربان،

از تویش بپرد بیرون !

و هی لبخند بزند

و بگوید :" حق بـا توست " ...





برای نمایش بزرگترین اندازه كلیك كنید





خداوندا....

به دل نگیر اگر گاهی

زبانم از شکرت باز می ایستد !!...

تقصیری ندارد...

قاصر است

کم می آورد در برابر بزرگی ات...

لکنت می گیرند واژه هایم در برابرت

در دلم اما همیشه

ذکر خیرت جاریست !!....








چشمهایت را ببند ،

در دلت با خدا سخن بگو ،

به همان زبان ساده ی خودت سخن بگو ؛

هرچه میخواهی بگو ، او میشنود ...

شاید بخواهی تورا ببخشد ،

یا آرزویی داری ،

شاید دعایی برای یک عزیز و یا شکرش ،

بگو میشنود . . .

این لحظه ی زیبا را برای خودت تکرار کن ؛

پرواز دلت را حس خواهی کرد ...

 

 


بازگشته ام

با کوله باری از شعر های ناگفته....

تنها اینجا

مکان امن عاشقانه های من است ....




برای نمایش بزرگترین اندازه كلیك كنید





ساده هستم

ساده می بینم

ساده می پندارم زندگی را

نمیدانستم جرم می دانند سادگی را

سادگی جرم است و من مجرم ترین مجرم شهرم

ساده می مانم…

ساده میمیرم…

اما…

ترک نمی گویم پاکی این سادگی را …






برای نمایش بزرگترین اندازه كلیك كنید






مهدی اخوان ثالث :

هی فلانی! زندگی شاید همین باشد؟!!

یک فریب ساده و کوچک

آن هم از دست عزیزی که تو دنیا را

جز برای او و جز با او نمی خواهی.

من گمانم زندگی باید همین باشد. ...

 

کسانی که زندگی خود را وقف بدست آورن منافع مادی و ثروت کرده اند

 به شما خواهند گفت که احساس خوشبختی را در اموال خود نمی یابند.

 خوشبختی هرگز انعکاس ثروتهای مادی یک شخص نیست،

بلکه انعکاس ثروتهای معنوی و احساسی او است.

 خوشبختی انعکاس تعداد روابط دوستانه ای است که هر کس می تواند داشته باشد،

 انعکاس تعداد افرادی است که در طول زندگی خود توانسته خوشبخت و هدایت کند،

 و نتیجه قدرشناسی از داشته ها است و نه میزان نارضایتی از نداشته ها.

 قدردان داشته هایتان در زندگی باشید

 و تا می توانید در خوشبختی و هدایت دیگران تلاش کنید

 و زندگیتان را بخاطر آنچه که هم اکنون هست دوست بدارید...





چند تکه از تو

پریشان افتاد

ته فنجانی که فالم را می گرفت…

می گفت آرام نیستی

و فردا هیچ نامه ای نخواهد آمد…

من مرده ام … به نسیم خاطره ای ، گاهی تکانی می خورم … همین









رهایم کنید

میخواهم خودم باشم ، خودِ خودم

خسته شدم بس که رقاصه شما بودم می خواهم عریان شوم

عریان عریان

از تمام وابستگی ها و اما و اگرها

می خواهم جامه خود را از تن بر کنم

سبک شوم مثل قاصدک رهایم کنید

می خواهم چرخ بزنم ، درآسمان صبح ، سوار بر نسیم

سبک چون قاصدک ، می خواهم عریان شوم از تو

از همه کابوس ها

رهایم کنید
...




برای نمایش بزرگترین اندازه كلیك كنید




همه جا پر شده که

دهانت را می بویند مبادا گفته باشی دوستت دارم

من می گویم حق دارند

چون دوست داشتن های ما بودار است

بوی سوء استفاده

بوی خیانت

بوی دروغ و بازی می دهد...











حکایت عجیبیست

رفتار ما آدم ها را خدا می بیند و فاش نمی کند.


مردم نمی بینند و فریاد می زنند….. !!!


در خاطرش جایی دارم...

دلم تنگ همان کسی است که دیگر حتی

جواب سلامم را هم نمی دهد

دلم تنگ همان کسی است که وَقتی

از کنارش میگذرم دیگر به من نگاهی نمیکند

دلم تنگ است...تنگ

نمیدانم دیگر چطور باید میبودم که نبودم





برای نمایش بزرگترین اندازه كلیك كنید






این روزا خیلی تنهام، خیلی داغونم

هست کسی که مثل من دلش


نه برای کسی،

نه برای عشقی،

نه برای جایی…

نه برای چیزی!

بلکه دلش برای خودش تنگ شده…

برای خود خودش!؟







برای نمایش بزرگترین اندازه كلیك كنید







دوستش دارم بزرگیش را ، سکوتش را ، عظمتش را ، اُبهتش را ،

تنهاییش را ، حکمتش را ، صبرش را ، و بودنش عادتیست مثل نفس کشیدن !

خدا را میگویم …


 


اینکه باید فراموشت می کردم را

فراموش کردم


تو تکراری ترین حضور روزگار منی

عجیب

به بودن تو

از آن سوی فاصله ها

خو گرفته ام ...










انصاف نیست …

دنیا آنقدر کوچک باشد که آدم های تکراری را روزی هزار بار ببینی …

و آنقدر بزرگ باشد …

که نتوانی آن کس را که دلت میخواهد حتی یک بار ببینی …













عمیقترین و بهترین تعریف از عشق این است که :

عشق زاییده تنهایی است…. و تنهایی نیز زاییده عشق است…

تنهایی بدین معنا نیست که یک فرد بیکس باشد ….

 کسی در پیرامونش نباشد!

اگر کسی پیوندی ، کششی ، انتظاری و نیاز پیوستگی

 و اتصالی در درونش نداشته باشد تنها نیست!

برعکس کسی که  چنین اتصالی را در درونش احساس میکند…

و بعد احساس میکند که از او جدا افتاده ، بریده شده و تنها مانده است ؛

در انبوه جمعیت نیز تنهاست ……


 

سکوت …

و دیگر هیچ نمی گویم …!

که این بزرگترین اعتراض دل من است

به تو …

سکوت را دوست دارم

به خاطر ابهت بی پایانش …








معشوقه ای پیدا کرده ام به نام روزگار !!!!

این روزها سخت مرا درآغوش خویش

به بازی گرفته است !!!





برای نمایش بزرگترین اندازه كلیك كنید




دلیل تنهاییم را تازه فهمیدم

وقتی محبت کردم و تنها شدم،

وقتی دوست داشتم و تنها ماندم...

دانستم;

باید تنها شد و تنها ماند تا خدا را فهمید




برای نمایش بزرگترین اندازه كلیك كنید



واژه هایی که عاشقانه می شوند …

ترانه می شوند و یکی میخواند و چه دردآور است …

عاشقانه هایی که می نویسی جز او …

همه را به یاد عشقشان بیاندازد…

و تو …

همچنان بنویسی بدون این که عشق کسی باشیو یا حتی در یاد کسی …



کاش زندگی به همین سادگی بود

به همین سادگی!!

خالی از حسرت

پوچ از تنهایی

بدون بغض

کاش او...

یک تنه می توانست حریف همه ی غم های بزرگ قلب کوچکت باشد

کاش او می توانست غرق لبخند کند تمام دقایقت را

افسوس که او خود اسیر یک مشت بی کسی است

کاش او می توانست مونست باشد همه ی شب های بی محتوا را

کاش تو....

دلت این همه غم نداشت...!

کاش سادگی همه ی این درد و دل های ساده را می شد

برای خدا روی کاغذ نوشت

برای خدا نوشت و به نشانی سادگی یک آرزوی محقر برایش پست کرد

کاش می شد همیشه انقدر ساده نوشت

ساده اما ...

پر از حرف های ناگفته...

پر از لحظه هایی که ناگزیر، زود، دیر شد

کاش گریستن یادت نمی دادند

بغض، بدرقه ی چشمانت نمی کردند

کاش او...

می توانست به جای بغض هایت

یک آسمان گریه کند...

کاش او...

خاطره ی بودنش، جای خالی همه ی خاطره های بی سرانجام چشمان همیشه صبورت را

پر از پرواز پروانه های عاشق می کرد

کاش او...

نازنینم!!

به گمانم (او) همان (من) م!

خویش از همه ی دنیا جدا...



کاش زندگی ما آدم ها...

به همین سادگی بود....

تنها...

به همین سادگی...!!







در هیاهوی زندگی دریافتم چه دویدن هایی که فقط پاهایم را از من گرفت ،

در حالیکه گویی ایستاده بودم !

چه غصه هایی که فقط به غم دلم حاصل شد،

 در حالیکه قصه کودکانه اى بیش نبود !

دریافتم کسی هست که اگر بخواهد میشود و اگر نخواهد نمی شود !

به همین سادگی …


چشمه ها در جاری شدن و علف ها در سبز شدن معنی پیدا میکنند

کوه ها با قله ها و دریا ها با موج ها زندگی پیدا میکنند

و همه ی انسان ها با عشق …

پس بار خدایا بر من رحم کن

بر من که میدانم ناتوانم رحم کن

باشد که لباس فاخری بر تن نداشته باشم

باشد که حتی دست و پایی نداشته باشم

و حتی من نباشد …

اما نباشد لحظه ای که در قلبم”عشق” نباشد !



برای نمایش بزرگترین اندازه كلیك كنید





خدایا بیا پشت آن پنجره که وا میشود رو به سوی دلم !

بیا پرده ها را کناری بزن که نورت بتابد به روی دلم !

خدایا کمک کن که پروانه ی شعر من جان بگیرد

کمی هم به فکر دلم باش ، مبادا بمیرد

خدایا دلم را که هر شب نفس می کشد در هوایت

اگرچه شکسته ، شبی می فرستم برایت




برای عاشقان

دلتنگـــی یعنــــی

بشینی به خاطراتت باهاش فکر کنی

بعد یه لبخند بیاد رو لبت

ولی چند لحظه بعد شوری اشکهای لعنتی . .

 .

http://uploadkon.ir/uploads/Untitled-1_316.jpg


بايد فراموشت كنم
چنديست تمرين ميكنم
من ميتوانم؛ مي شود
ارام تلقين مي كنم
حالم.نه اصلا خوب نيست...
تا بعد بهتر مي شود...
فكري براي اين دل تنهاوغمگين ميكنم
من مي پذيرم رفته اي...
وبر نمي گردي همين...
خود را براي درك اين"صدبار تحسين مي كنم
كم كم ز يادم ميروي
اين روزگارو رسم اوست
اين جمله را با تلخي اش...
صد بار تضمين مي كنم

جاي من نيستي بدوني عاشقي چه دردي داره

وقتي قلب تو اسيره بازي هاي روزگاره

جاي من نيستي بدوني بودنم برام عذابه

دلم از همه گرفته حال من خيلي خرابه

پر دردم...

پر حرفم...

پر گريه ام از زمونه...

اي خدا ديدي چه اسون به يه عاشق گفت ديوونه

دلم از همه گرفته...

مرده حسم تو وجودم...

اين يه ارزوي تلخه...

كاشكي عاشقت نبودم

 

گروه ایران فارس www.iranfars.ir

تو نبودی اما یادت در قلبم بود ، تو نبودی اما به یاد تو در کنار دریا قدم میزدم...

لحظه باریدن باران ، تنهای تنها در زیر قطره های باران قدم میزدم اما تو نبودی !

تو نبودی ولی باران بود ، باران یاد تو را در دلم زنده کرد !

شاید این یک آغاز بود ، آغاز دلتنگی ها ، شروع آرزوهای در کنار تو بودن !

لحظه غروب که رسید یاد تو در دلم غوغا به پا کرد و چشمهایم به یاد تو بارانی شد!

کاش در کنارم بودی ، آن اشکها را تنها تو میتوانستی از روی گونه هایم پاک کنی!

آن دستهای سرد را تنها تو میتوانستی با دستهای گرمت گرم کنی !

لحظه های دور از تو بودن میگذرد اما خیلی دیر ....

لحظه ها میگذرد و سهم دلم از آن دلتنگیست !

از دلتنگی تو چند قطره اشک و یک دل پر از درد دل به جا می ماند !

همین که به عشق تو زنده ام برای من یک دنیا با ارزش است!

این اشکهایم ، دلتنگی هایم ، غصه هایم فدای آن عشق پاکت !

عشق تو آنقدر مقدس است که به خاطر آن جانم نیز فدایش خواهم کرد !

هر جا که بدون تو باشم شکی نیست در آن که یک دلتنگم!

هر جا که باشیم ، با هم و در کنار هم مطمئن باش که خیلی خوشبختم!

ساحل دریا یادگاری بود از دلتنگی هایم ، لحظه باریدن باران خاطره ای بود از

عشقم و غروب که رسید یادگاری از چشمهای خیسم به جا ماند !

تو باشی همه چیز زیباست، دیگر دلتنگی در دلم نیست ، تو هستی و یک دنیا خوشبختی!

عکس متحرک عاشقانه

اومدی شبیه بارون دله من خسته خاکه
واسه اون نم نمه چشمات ، نمیدونی چه هلاکه
نمی دونی ، نمیدونی واسه من چقدر عزیزی
شایدم می دونی اما منو باز به هم میریزی
نمی دونم چی رازیه که تو چشمات خونه کرده
هر چی هست اونقدر قشنگه که منو دیوونه کرده

وای خدای من بعضی از دخترا لیاقت پسرای خوب رو ندارن

از اعتماد طرف سواستفاده میکنن و در حالی که با اونن با صدتا دیگه هم هستن

بعد وقتی پسر ساده میفهمه و ولش میکنه

بعد دختره عوضی هم میره همه جا جار میزنه که پسره خیانت کرده

خدای من کسی نیس به دختر بگه پسره همه چیو فهمیده که با خیلی ها بودی

بعد پسر میمونه و یه قلب شکسته

حالا بعد که دختر قصه دوستی هاشو به همه میگه پسرارو بد جلوه میده

در حالی که خوده دخترا هستن که باعث جدایی میشن

و حقشونه پسرا بهشون خیانت کنه

و جلوی چشم دختره بایه دختری خوشگل تر از اون باشن

وای چقدر شیرینه حرس خوردن بعضی ازین دخترا

درست میگم دخترا؟

خواهشا دخترا با احساسات داداش جونی های من بازی نکنی
 

 

هر چقـدر این روزهـا دستـان من تنهــاتـرند

 

 

چشم هایت شب به شب زیبــاتر و زیبـاتـرند!

 

 

راز داری های من بیهوده است . این چشم ها

 

 

از تمــام تـــابـلــو هــای جهــان گـویــاتـرند...

 

 

من پَــر کـاهـی به دست باد پاییــزم ولی

 

 

چشـم های روشنت از کهــربا گیـراتــرند...

 

 

یک قــدم بـردار و از طوفـان آذر پس بگیر

 

 

بــرگ هایی را از شـلاق بــاران ها تَـرند...!

 

 

بـاد می آید ، درخت نـارون خــم می شود.

 

 

شـاخه های لخـت از دستـان من تنهــاتـرند....

 

 

 


در من.......

کوچه هاییست که با تو

سفر هاییست که با تو

روزهایست که باتو

شبهاییست که با تو

عاشقانه هاییست که باتو

نگشته ام......

نرفته ام......

سر نکرده ام....

آرام نیافته ام....

نگفته ام....

می بینی چقدر با تو کار دارم؟؟

زودتر بیا...!!!




به چشم هایت بگو
انقدر برای دلَم رجز نخوانند

من اهل جنگ نیستم
….
شاعرم
!
خیلی که بخواهم گرد و خاک کنم

شعری می نویسم

آنوقت
اگر توانستی
مرا در آغوش نگیر.....




به حساب حسودی ام نگذار که هرجا ۲ نفر هستند و من تنها،

دلتنگ می شوم

هوای داشتن تو تنها هوای من است برای زنده بودن...!!!




کـآش میـבـآنـِـستـــے

בُنـیـآے مـَלּ בر لـَبـخـَنـבهـآے تــُو

لــَمس کـَـرבלּ احسـآسـَت

گرفـتـَלּ בستـآنـَت خُلـآصــﮧ میشـَوב

....
بــِﮧ هـَمیـלּ سـآבگــے

بـَرـآے تـَمـآم لـَحظــﮧ هـآے بـآ مـَלּ نـَبوבنت

בلـتـَنگــے میکـُنـَم !

 


برای خودت زندگی کن ….

کسی که تو رو “دوست” داشته باشد ؛
با تو “میماند،
برای داشتنت “می جنگد” !
اما ….
اگر دوستت نداشته باشد به هر بهانه ای میرود
… !!!

 

 

 

 

 

یادت باشد دلت که شکست..

سرت را بگیری بالا...

تلافی نکن ، فریاد نزن  ، شرمگین نباش ...

حواست باشد ..

دل شکسته ، گوشه هایش  تیز است....

مبادا دل و دست آدمی را که روزی دلدارت بود زخمی کنی به کین..

مبادا که فراموش کنی روزی شادیـــــــــــــــش آرزویت بود....

 

مى خواهى بروى...؟

بهانه مى خواهى..؟ ؟

بگذار من بهانه را دستت دهم...

برو و هرکس پرسید بگولجوج بود...

همیشه سرسختانه عاشق بود....

بگو فریاد مى کرد همه جا فریاد مى کرد که فقط مرا مى خواهد....

بگو دروغ مى گفت….مى گفت هرگز ناراحتم نکردى..

بگو درگیر بود همیشه درگیر افسون نگاهم بود..

بگو بی احساس بود به همه فریادها , توهینها و اخمهایم...

فقط لبخند میزد...

بگو او نخواست , نخواست کسى جز من در دلش خانه کند...!!

اين هم از بهانه ها !!

 

 

 


وقـتـے حـس میڪنم ...


جایــے در ایــטּ ڪره ے خاڪے . .

تــو نفـس میڪشـے و مـטּ ...

از هــماטּ نفـس هایتـــ ،،، نفـس میڪشم آرام مــی شوم !

تـو بــاش !!!

هـوایـتـــ ! بـویـت ! بـراے زنده مانـدنـم ڪافـــے ستـــ ....

 

 


حرف هــايم...دلـــــخوري هــايم...

دلـــتنگــي هـــايم...

و تمام اشک هاي من...

بــمانــد بــراي بـعــــد

تنـــــــــــها به من بـــــگو

با او چگونــه ميــــــگذرد..؟؟؟؟؟

کــه بـا من نمي گـذشت؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!

 

 

گاهے نیاز دارے بـہ یـہ آغوش بے منت ،
ڪہ تو رو فقط و فقط واسـہ خودت بخواد
. . .
ڪہ وقتے تو اوج تنهایے هستے ،
با چشماش بهت بگـہ :
هستم تا تـہ تهش
. . .

 

نمی دانم چرا امشب واژه هایم خیس شده اند

مثل آسمانی که امشب می بارد....
و اینک باران
..

بر لبه ی پنجره ی احساسم می نشیند


و چشمانم را نوازش می دهد

تا شاید از لحظه های دلتنگی گذر کنم...

 


وقتی دو عاشق از هم جدا میشن ...

دیگه نمیتونن مثل قبل دوست باشن ...
چون به قلب همدیگه زخم زدن ...
نمیتونن دشمن همدیگه باشن ...
چون زمانی عاشق بودن ...
تنها میتونن آشناترین غریبه برای همدیگه باشن



 


آنقدر مرا از رفتنت نترسان ...

 قرار نیست همیشه بمانیم

 روزی همه رفتنی اند ...

 ماندن به پای کسی معرفت میخواد نه بهانه ...

 


خوبم...بـــــــــــاور کنیـــــــــــد..


اشکهایم را ریخته ام...غصه هارا خورده ام...

نبودنهارا شمرده ام...

این روزها که میگذرد خـــــــــالـــــی ام...

خـــــــــالـــــی از خشم، نفرت،دلتنگی... وحتی از عشق...

خــــــــــــالـــــــــــی ام از احساس...

 

 

 

 

 

بعضـی وقتـا آدمـا یـه كـاری میكنـن
كـه دیگـه نمیتـونـی دوسشـون داشتـه بـاشی
ولــی عجیـب دلــت واسـه دوسـت داشتنشــون تـنـگ میشــه !!

غِیـرَتِ مَردانِه اَت کُجاسـت؟؟

زَمانی کِه مَعْشوقِه اَت اَز تَجاوُزِ تَنهایی رَنْج می‌کِشید،


به جـای دَرکَــش،


تَرکَــش کَردی...!!!

 

ﮐــــــﺎﺵ ﻣﯽ ﻓﻬﻤﯿــــــﺪﯼ ...
" ﺑــــــﯽ ﺗــــــﻮ ﻟﺤﻈﺎﺗــــــﻢ "
ﭼــــــﻪ ﺳﺨــــــﺖ ﻣﯽ ﮔﺬﺭﻧــــــﺪ ...
ﻭﻣــــــﻦ ﺑــــــﺮﺍﯼ " ﺩﻭﺑــــــﺎﺭﻩ ﺩﺍﺷﺘﻨــــــﺖ "
ﺑــــــﻪ " ﻣﻌﺠــــــﺰﻩ " ﺩﻝ ﺑﺴﺘــــــﻪ ﺍﻡ ............!

حــــواست بـہ دلــــت باشد . . .
آن را هـ ــر جایــ ـی نگــذار!
ایــن روزهــــــا دل را میــدزدند . . .
بــعد ڪہ بہ دردشـــان نـخــورد
جـای صـــندوق پـست
آنــ ــرا در سطل آشـ✘ــــغال مے اَندازند !
و تــو خوب مـیـــدانے دلے که اَلمثنے شد!
دیــگر دِل نمـیشود. . .

عمــیق ِ عمــیق ...
عــطر تنت روی پــیراهنـم مــانده ...!
امــروز بـویــیدمش ؛♥
و با هـر نـفس بـغــضم را سـنگین تر کردم !
و به یــاد آوردم که دیـگر ، تـنـت سـهم دیگری ست و غمــت سـهم مـن ...♥
 
*سخـــــــت بــــــــــــــــود
فرامــــــوش کردن کسـی
کــــــــــــــــــه بـــــــــــــا او
همه چیز و همه کــس را
فـــــــــــراموش می‌کردم!
 
h6fhyeuag7w9ntfqe5n.jpg

گاهی دلت میخواد همه بغضهات از توی نگاهت خونده بشن...

میدونی که جسارت گفتن کلمه ها رو نداری...

اما یه نگاه گنگ تحویل میگیری یا جمله ای مثل: چیزی شده؟؟!!!

اونجاست که بغضت رو با لیوان سکوت سر میکشی و با لبخندی سرد میگی: نه،هیچی ...

تمام دنیای منی




تا اسم تو می آید

اخمو ترین واژه ها هم
تا اسم تو می آید

اخمو ترین واژه ها هم

لبخند می زنند

و خیالم

دسته گل به آب می دهد
لبخند می زنند

و خیالم

دسته گل به آب می دهد

9u6n5bxt0z5kt49br1.jpg


آن شب ...


که مـــاه عاشـــقــانه هـــایمـان را ...


تماشا می کرد ...

آن شب که شب پره ها ..

عاشــقـــانه تر ..

نــــور را می جســـتند ...!

و اتاقم ..

سرشار از عطر بوسه و ترانه بود... !

دانستم..


تـــــو پـــژواک تمــــام عـــاشــقـانه های تاریخی...!

db4wxk0r8peyz5jgsa9x.jpg


خاطراتــــــ ـــ ـ کودکیـم را ورق می زنــــ ـــ ـم


و یک به یک ، عکسها را با نگاهــــ ــ ـم می نوشم

عکسهـای دوران کودکیــــــ ــــ ـم طعـــــم خوبـی دارنــد ....